search tajrobeye nejat سرچ تجربه نجات

آخرین مقالات

تعليم بر مبناي تمثيل و حكايتهاي اخلاقي

اسلاید تجربه نجات tajrobeyenejat roshd تامالات روحانی

در تعاليم تمثيلي مسيح اصلي وجود دارد كه آن اصل از رسالت او براي اين جهان سخن ميگويد. بخاطر اين كه با ذات الهي و زندگي او آشنا شويم بهتر است بدانيم که مسيح طبيعت انساني ما را بخود گرفت و در ميان ما ساكن شد. الوهيت در بشريت آشكار گرديد و جلال و جبروت عالم غيب در شمايل بشري نمايان گشت. انسان توانست ناشناخته ها را از طريق هويت شناخته شده بياموزد و امور آسماني از طريق امور خاكي فاش گرديدند و خداوند با جسم بشري در ميان انسانها آشكار شد. از اينرو تعاليم مسيح چنين بود كه ناشناخته هاي مجهول بوسيله شناخته هاي معلوم بتصوير كشيده شوند و حقايق الهي با معلولهاي دنيوي و با آنچه كه مردم بيشترين آشنايي را با آن داشتند آشكار گردند.در كل به ارتباط و وابستگي علت و معلول ميرسيم. اگر وجود الف و ب را با يكديگر مقايسه كنيم و ببينيم كه الف وجودي است كه تحقق وجود ديگر يعني ب قائم بر آن است، وجود الف را علت و وجود ب را معلول ميگوييم.   

كلام ميگويد كه عيسي براي بيان مقصود خود هميشه از اين نوع امثال و حكايات استفاده ميكرد و اين موضوعي بود كه انبيا نيز آنرا پيشگويي كرده بودند. پس هرگاه براي مردم سخن ميگفت مثلي نيز مي آورد. زيرا در كتاب آسماني پيشگوئي شده بود: كه من با مثل و حكايت سخن خواهم گفت و اسراري را بيان خواهم نمود كه از زمان آفرينش دنيا تا حال پوشيده مانده است. امور طبيعي واسطه اي براي توضيح مطالب روحاني بود — امور طبيعت همراه با تجارب زندگي مخاطبين مسيح با حقايق با هم پيوند تنگاتنگي داشتند. حكايات مسيح حلقه هاي زنجير متصلي از حقيقت هستند كه بشر را با خدا و فرش زمين را با عرش سماوي متحد ميسازند بدينسان از معلول به علت رسيده و از طبيعت مادي به ملكوت روحاني نائل خواهيم شد. 

عيسی در تعاليم خود در بارۀ طبيعت از مباحثی سخن راند كه خود صانع آن بود كه اين امر وصفی از ويژگيها و قدرتی است كه وی آن را ارزانی داشته بود. همه مخلوقات در كمال ذاتی خويش متجلی انديشه هاي خداوند هستند. براي آدم و حوا باغ عدن آن خانه طبيعت سرشار از دانش ازلی خداوند، زائيده رهنمونهای الهی بود. حكمت با چشمان سخن ميگفت و بر دل مينشست. و راز دل گفتن با خدا از طريق مخلوقات وي ميسر بود. به محض اينكه آن دو زوج مقدس از فرمان آن باريتعالی تخطی كردند پرتو ذات الهی كه بر جلوه طبيعت تابيده بود از آن جدا گشت و زمين از آلودگي گناه ضايع گرديد. با اينحال حتی در اين پژمردگی ، زيبايی و جلوه در آن همچنان باقيست. اندرزهای عملی خداوند محو نگرديد بلكه بطور صحيح درك شد زيرا كه طبيعت از خالق خود سخن ميگويد.

 

 در ايام مسيح اين درسها به فراموشی سپرده شده بودند. بشر تقريبا از تشخيص اعمال خداوند عاجز شده بود. تباهی و گناهكاری بشريت پرده حائلی را بر روی صورت لطيف آفرينش انداخته و در عوض آشكار كردن كارها و مخلوقات خداوند سدی در مقابل ديدگان شد. بشر بيش از اينكه در عبادت خالق بكوشد عابد مخلوقات شد. “ايشان بجای اينكه به حقيقت وجود خدا ايمان بياورند عمدا عقايد باطل را پذيرفته اند و مخلوق خدا را بجای خالقی كه تا ابد مورد ستايش است می پرستند” — ” بلی درست است كه مردم اين حقايق را ميدانند اما هيچگاه حاضر نيستند به آن اعتراف كنند و خدا را عبادت نمايند و يا حتی براي بركاتي كه هر روز عطا ميكند او را شكر گويند ” (رومیان 1 : 21 و 25 ) از آنرو در بين بني اسرائيل تعاليم بشري جاي تعاليم خدا را پر كرد. نه تنها چيزهاي طبيعت بلكه فرايض قرباني كردن و كلام كه براي آشكار نمودن خدا بود- از سير خود منحرف گشته و عاملي براي در حجاب انداختن او شد. مسيح كوشيد تا چيزهايي را كه حقيقت را پوشانده بود از پيش رو بردارد.پرده گناه بر جلوه طبيعت افتاد و او به اين جهان آمد تا آن پرده ها را بردارد و جلال روحاني را جلوه گر شود زيرا كه همه مخلوقات جلوه اي از خالق خويش هستند. كلام خدا در تعاليم طبيعت قرار گرفت و همچنين از كتاب مقدس منظري جديد و مكاشفه اي تازه پديدارگشت.  

 

عيسي شاخه اي از گل سوسن زيبا را چيد و در دستان كودكان ونوجوانان گذارد و همانگونه كه در صورت جوان او نگريستند طراوتي را با تلئلو سيماي پدر آسماني اش ديدند. او اينگونه به آنان تعليم داد: “چرا براي لباس و پوشاك غصه ميخوريد؟ به گلهاي سوسن كه در صحرا هستند نگاه كنيد. آنها براي لباس غصه نميخورند.با اينحال به شما ميگويم كه سليمان هم با تمام شكوه و ثروت خود هرگز لباسي به زيبايي اين گلهاي صحرايي نپوشيد”. آنگاه با القاء دلگرمي و اطميناني دلپذير تعليم خود را ادامه داد كه: “پس اگر خدا در فكر گلهايي است كه امروز هستند و فردا از بين ميروند چقدر بيشتر در فكر شماست اي كم ايمانان (متی ٦:٢٨.٣٠ ).

  

در موعظه كوه ، اين سخنان علاوه بر كودكان و نوجوانان براي گروههاي سني ديگر نيز در نظر گرفته شده بود. اين سخنان براي جماعتي بود كه در ميان آنان مردان و زناني بودند كه آكنده از نگراني و سرگشتگي بوده و از نوميدي و مصيبت جانشان به درد آمده بود. عيسي اينگونه ادامه داد كه: “پس غصه خوراك و پوشاك را نخوريد. چون بي ايمانان در باره اين چيزها دائما فكر ميكنند و سخن ميگويند. شما با ايشان فرق داريد. پدر آسماني شما كاملا ميداند شما به چه نياز داريد. اگر شما در زندگي خود به خدا بيش از هر چيز ديگر اهميت دهيد و دل ببنديد او همه اين نيازهاي شما را بر آورده خواهد ساخت” (متی٦:٢٨.٣٣).

  

پس مسيح پيامي را كه از طريق سوسنها و مرغزارها بيان كرده بود تعبير و تفسير نمود.خواسته او از ما اينست كه اين پيغامها را بر روي هر سوسن و هر گل و گياهي بخوانيم.كلام او مملو از دلگرمي و تضمين است و مصرانه ميخواهد كه به خدا اعتماد و توكل داشته باشيم. ديدگاه مسيح از حقيقت بسيار وسيع بود از اينرو به تعليم خويش ادامه داد بدين منظوركه هر وجهه اي از طبيعت بكار گرفته شده تا حقيقت را به تصوير كشاند. مناظري كه در پيش روي ديد قرار دارد همگي مرتبط با حقيقت روحانيست بطوريكه طبيعت با تمثيلات خداوند ملبس گرديده است. مسيح در اوان رسالت خويش با مردم با كلامي واضح سخن ميگفت آنگونه كه همه مخاطبينش حقيقت را درك نموده بگونه اي كه كلام وي آنان را با حكمت بسوي رستگاري هدايت مينمود. ليكن حقيقت در بسياري از دلها ريشه نميدواند و بسرعت از دل ريشه كن ميشد. “به همين دليل است كه من اين حكايتها را ميگويم تا مردم بشنوند و ببينند ولي نفهمند. در كتاب اشعياي نبي در باره اين مردم پيشگوئي شده كه: ايشان ميشنوند ولي نميفهمند نگاه ميكنند ولي نميبينند. زيرا فكر ايشان از كار افتاده گوشهايشان سنگين شده و چشمانشان بسته شده است. وگرنه ميديدند و ميشنيدند و ميفهميدند و بسوي خدا باز ميگشتند تا خدا آنان را شفا بخشد”(متی ١٣:١٣.١٥)

 

 عيسي خواهان آن بود تا ذهنهاي خفته بيدار شوند. او در تلاش بود تا به بي تفاوتي پايان داده و حقيقت را بر قلبها نقش بندد. تعاليم بر اساس تمثيلات و حكمتهاي عامه پسند بود تا فرمايشات وي نه تنها توسط يهوديان بلكه بوسيله اقوام و ملل ديگر مورد توجه و ملاحظه قرار گيرد. گفتن حكايات و تمثيلات يك روش موثر آموزشي بود كه مسيح آن را بكار بسته بود. چنانچه مخاطبين مسيح خواستار دانش الهی بودند ميتوانستند كلام وي را درك نمايند زيرا كه او همواره مايل بود تا پرسشهاي صادقانه را بوضوح تشريح نمايد. باري ديگر، مسيح حقايقي را براي عنوان كردن داشت كه مردم آمادگي پذيرش و ياحتي درك آنرا نداشتند. بدين دليل او ايشانرا با اندرز هاي حكيمانه و تمثيلات مي آموخت. او در تعاليم خويش مراحل زندگي — تجربيات و يا طبيعت را بهم مي آميخت تا توجه آنان را جلب نموده و بر قلبهاي ايشان تاثير گذارد. آنگاه در حينيكه ايشان بر موضوعاتي كه وي در آموزه هاي خويش بتصوير كشيده بود نظاره ميكردند كلمات آن مرشد الهي را بخاطر مي آوردند. اهميت تعاليم منجي براي آنانيكه اذهان خود را براي روح القدس باز گذاشته بودند هر چه بيشتر و بيشتر آشكار ميشد. اسرار هويدا شده و آنچه كه براي فهميدن بنظر دشوار مي آمد روشن و آشكار ميگرديد.

 

عيسي در جستجوي راهي براي نفوذ در همه قلبها بود. او نه تنها با استفاده از مثالهاي گوناگون حقيقت را در شكلهاي گوناگون معرفي مينمود بلكه مخاطبين مختلف را بخود جذب مينمود. نظر آنان توسط شكلهاي بتصوير كشيده شده از محيط اطراف زندگي روزمره ايشان جلب ميشد. هيچيك از افرادي كه به آن منجي عظيم گوش جان سپرده بودند احساس نكرد كه مورد اهمال و بي توجهي قرار گرفته و يا فراموش شده است. حقيرترين و گناهكارترين افراد در تعاليم عيسي ندايي از سر همدردي و دلسوزي و شفقت را ميشنيدند. 

 

 و او دليل ديگري نيز براي تعاليم بر اساس تمثيلات و داستانهاي حكيمانه داشت. در ميان جماعتي كه گرد او آمده بودند روحانيون و علماي يهود — مشايخ و كاتبين —هواداران هيروديس و حاكمان — افراد دنيا پرست — متعصبين جاهل و اهل خرافات و مردان جاه طلبي بودند كه بيش از هر چيز در جستجوي وارد كردن اتهامي بر عليه مسيح بودند. جاسوسان و مفتشان قدم به قدم و روز بروز او را دنبال ميكردند تا از لبانواو كلامي بشنوند كه سبب محكوميت او گردد و براي هميشه او را كه همه دنيا را به پيروي از خود فرا خوانده بود ساكت نمايند. عيسي از باطن آن مردمان تنگ نظر و بدبين آگاه بود و بدين خاطر حقيقت را بگونه اي ارائه مينمود كه نتوانند موردي بر عليه او در محكمه يهوديان عنوان كنند. او در تمثيلات خود رياكاري و اعمال شريرانه افرادي را كه سمتها و مقامهاي عاليرتبه را اشغال كرده بودند را با زبان تمثيلي و كنايه اي كه ملبس به به رداي حقيقت بود مورد سرزنش و ملامت قرار ميداد. زيرا كه اگر مستقيما و صراحتا از ايشان گلايه و شكوه ميكرد آنان نه تنها به وي گوش نميكردند بلكه سريعا به رسالت وي خاتمه ميدادند. ليكن در حاليكه از جاسوسان ميگريخت حقيقت را چنان واضح عنوان مينمود كه خطا آشكار گردد و درستكاران به تمام جان و دل از تعاليم وي بهره ميجستند. حكمت الهي و فيض بيكران بوسيله چيزهايي كه خدا خلق كرده بود بسادگي قابل درك بودند. از طريق طبيعت و تجارب زندگي مردم خدا را ميتوانستند بشناسند. “انسان از ابتدا آسمان و زمين و چيزهايي را كه خدا آفريده ديده است و با ديدن آنها ميتواند به وجود خدا و قدرت ابدي او پي برد”(رومیان ٢٠:١).

 

تعاليم تمثيلي عيسي اشاره به آنچه دارد كه آموزش عالي راستين ناميده ميشود. در اين راستا مسيح ميتوانست دروازه حقايق ژرف در خصوص علم را بروي بشر بگشايد . او ميتوانست قفل اسراري را باز نمايد كه مستلزم سالها تلاش و مطالعه براي فاش كردن آنها بود. او ميتوانست پيشنهاداتي را در سطور علمي ارائه نمايد كه غذا و محرك فكر براي كشف آخر زمان باشد. ولي او چنين نكرد. او هيچ چيزي را براي ارضاي حس كنجكاوي يا براي خشنودي جاه طلبي هاي بشر نگفت. و درها را بسوي بزرگنمايي امور دنيوي و مادي نگشود. مسيح در همه تعاليم خويش ذهن بشري را به انديشه لايتناهي و سرمدي ملحق نمود. او مردم را به مطالعه تئوري ها و نظريه هاي بشري در باره خدا و كلام وي و كارهاي وي معطوف نكرد. عيسي به مردم تعليم داد كه به او متمسك شوند همانگونه كه در صنع خدا و كلام مقدسش و مشيت وي فاش گرديده است.

  

مسيح با چكيده نظريات و فرضيات سر و كار نداشت بلكه به آنچه كه براي رشد و تعالي نهاد بشر لازم بود سخن ميگفت. مسيح به آنچه كه ظرفيت شناخت خدا را بسط داده و كارايي بشر را براي انجام كارهاي خير افزايش دهد توجه داشت. او با بشر از حقايقي كه درباره سيره خوب زندگي بود سخن راند و از آنچه كه او را به سرچشمه ازلي پيوند ميدهد حكايت نمود.

 

اين مسيح بود كه هدايتگر تعليم و تربيت بني اسرائيل بود. او در رابطه با فرامين و اوام پروردگار گفت: “آنها را به فرزندان خود بياموزيد و هميشه در باره آنها صحبت كنيد خواه در خانه باشيد خواه در بيرون خواه هنگام خواب باشد خواه اول صبح. آنها را رويوانگشت و پيشاني خود ببنديد. آنها را بر سر در منازل خود و بر دروازه هايتان بنويسيد” (تثنيه ۹-۷: ۶)

 

مسيح در تعاليم خود نشان داد كه چگونه اين فرمان ميبايستي انجامشود —و طوري احكام و اصول ملكوت خدا را معرفي كرد كه زيبايي و ارزشمندي فرامين وي آشكار گردند. وقتي كه پروردگار، بني اسرائيل را بعنوان الگو و نماينده اي از خود تعليم ميداد آنها را در ميان تپه ها و دره ها سكني داد. آنان در زندگي خود در خانه و در فرايض مذهبي با طبيعت و با كلام خدا در تماس بودند. از اين جهت بود كه مسيح حواريون و رسولان خويش را در كنار درياچه — بر روي تپه ها و كوهها — در مزارع و بيشه ها — و جاهاييكه ميتوانستند به اجزاي طبيعت نگاه كنند تعليم ميداد و بدين منظور او تعاليم خويش را مصور ميساخت و در حيني كه از مسيح درسها مي آموختند از دانش خويش نيز براي همكاري در امور وی بهره ميجستند.  

 

 پس از طريق خلقت و پديده هاست كه با خالق خويش آشنا ميشويم. كتاب طبيعت يكي از كتابهای درسي با شكوهی است كه آن را همراه با كلام بايد براي تعليم سرشت الهي بديگران بكار بريم و گوسفند گمشده را به گله خداوند هدايت نمائيم. وقتي كه كارهاي خداوند مورد مطالعه قرار گيرد تلالو روح القدس آنرا در ذهن تابيده و آنرا تائيد ميكند. اين تاييدي نيست كه حاصل منطق و استدلال باشد مگر اينكه ذهن براي شناخت خدا بسيار تاريك و چشمها براي رويت او تار و گوشها براي شنيدن نداي او ناشنوا بوده تا از درك خداوند عاجز باشند. چنانچه معاني عميق الهي و ملكوت او درك شوند آنگاه حقيقت روحاني كلام خدا بر قلبها نقش خواهند بست 

در اين دروس كه مستقيما از طبيعت هستند بي آلايشي و خلوصي يافت ميشوند كه آن دروس را در حد اعلي ارزشمند ميسازد. تنها نياز است كه تعاليم از اين مرجع طبيعت سرچشمه بگيرند. زيبايي طبيعت بخودي خود جانها را از گناه و كشش هاي دنيوي دور ميسازد و بسوي خلوص - آرامش و خدا رهنمون ميسازد.

  

اغلب اوقات ذهن دانش آموزان با تئوريها و نظريات بشري اشغال گرديده است كه به غلط علوم و فلسفه ناميده شده اند. دانش آموزان بايد به تماس با طبيعت خو بگيرند. دانش آموزان بهتر است بياموزند كه مخلوقات و مسيحيت هر دو يك خدا دارند. آنها بهتر است كه هماهنگي و توازن با طبيعت را فرا بگيرند. دانش آموزان بهتر است بدانند كه هر چه چشمانشان ميبيند و يا دستانشان لمس ميكند درسي براي بناي شخصيت و مرام باشد. بنابراين توان ذهني تقويت گرديده ، شخصيت رشد يافته و همه زندگي پالايش خواهد شد. 

 

هدف مسيح در تعليم تمثيلي در راستاي هدف سبت بود. خداوند به بشر يادبود قدرت آفرينش خود را اعطا نمود كه بتوانند وي را از صنعت دستان وي تشخيص دهند. سبت از ما دعوت ميكند تا آفريده هاي وي را بجهت جلال آن آفريننده عظيم و باريتعال مشاهده كنيم. و اين خواسته بدين خاطر است كه عيسي دروس ارزشمند خويش را با زيبايي طبيعت پيوند دهد. در روز آرامش مقدس بيش از همه روزهاي ديگر بايستي پيامهايي را كه خداوند براي ما در طبيعت نگارش نموده مطالعه كنيم. ما بايستي تمثيلات و حكايتهايي را كه منجي در مزارع و بيشه زار ها، زير آسمان، در ميان علفزارها و گلزارها ايراد نمود بررسي و مطالعه نماييم. همچنانكه به قلب طبيعت نزديك ميشويم حضور مسيح براي ما واقعي بوده و با قلبهاي ما از آرامش و محبت خويش سخن خواهد راند.

    

و مسيح تعليم خويش را نه تنها با روز آرامش بلكه با هفته اي پر مشقت پيوند زده است .او به كسي كه خيش را براي شخم زدن رانده تا زمين آماده پاشيدن بذر شود را حكمت ميبخشد. در شخم زدن و بذر افشاندن — (کشت و زرع ) و برداشت محصول او بما مي آموزد تا تصويري را از عمل فيض او در قلبها ببينيم. پس در هر كار و قيد و بند زندگي او از ما ميخواهد تا درسي را از حقيقت الهي بياموزيم. پس مشقات روزانه نميتواند ما را چنان مستغرق كند تا خدا را فراموش كنيم — و بطور پيوسته خالق و رستگار كننده را به ما ياد آوري مينمايد. فكر به خدا مانند عطري خوشبو بر پيراهن است كه به هر جا كه برويم و هر چه كه كنيم بوي خوش آن همواره به مشام ميرسد. براي ما جلال سيماي او دگر بار بر چهره طبيعت ظاهر ميگردد. ما بايستي همواره دروس جديد را از حقايق آسماني بياموزيم و در شمايل خالص او و مانند او رشد كنيم بنابر اين بايد “از خداوند تعليم بگيريم” و در اين اثنا فرا خوانده شده ايم كه: “درخداوند ساكن شويم” (اشعیا ۵۴:۱۳ ; اول قرنتیان ۲۴:۷ ).

دیدگاه خود را بنویسید...

* برای فرستادن دیدگاه باید در سایت ثبت نام یا ورود کنید.

0 دیدگاه