همسایه من كیست؟
این فصل بر اساس كتاب لوقا ۲۵:۱۰-۳۷ تدوین گردیده است.
در بین یهودیان سوال مطرح بود كه”همسایه من كیست؟”كه سبب مشاجره ای طولانی شده بود. آنان شك نداشتند كه بی دینان و سامریان همسایه های آنان هستند. اینها بیگانه و دشمن محسوب میشدند. ولی فرق دركجا بود — آیا سوال در باره ارتباط بین خود مردم یهود بود و یا در رابطه با طبقات مختلف اجتماعی بود؟ كاهنان، عالمان یهودی و مشایخ چه كسانی را به عنوان همسایه در نظر میگرفتند؟ آنان زندگی خود را پیرامون مراسم و تشریفات مذهبی صرف كرده بودند به خیال اینكه باید تنها خودشان را پاك و منزه كنند. آنان فكر میكردند كه اگر با كسانی كه چیزی در باره ملكوت نمیدانند ارتباط برقرار كنند سبب ناپاكی و نجاست آنها میشود كه مستلزم تلاشهای خسته كننده ای خواهد بود تا خود را از نجاست برطرف كنند. كدام همسایگان نجس بشمار می آمدند؟
این سوال را مسیح در تمثیل (سامری نیكوكار) پاسخ داد. او نشان داد كه همسایه ها فقط ایمانداران كلیسا هایی نیستند كه به آن تعلق داریم. برتری به نژاد یا رنگ پوست یا طبقه اجتماعی نیست. همسایه ما شخصی است كه به كمك ما نیازدارد. همسایه ما هر جانی است كه با خصم اهریمنی زخمی و مجروح شده است. همسایه ما هر فردی است كه متعلق به خداست.
تمثیل سامری نیكو در پاسخ به سوال یكی از فقهای یهود گفته شد. هنگامیكه مسیح در حال تعلیم بود”ناگاه یكی از فقها برخاسته از روی امتحان به وی گفت ای استاد چه كنم تا وارث حیات جاودانی گردم؟”(لوقا ۱۰:۲۵). فریسیان این سوال را به یكی از فقها پیشنهاد كردند تا بتوانند مسیح را با كلام خویش به دام بیندازند و آنان با اشتیاق به پاسخ او گوش فرا دادند. مسیح با او وارد مشاجره نشد. “مسیح به وی گفت”در تورات چه نوشته شده است ؟”.یهودیان همچنان عیسی را از توجه كم به حكم داده شده كوه سینا متهم میكردند. ولی مسیح پاسخ سوال را به”رعایت احكام خدا”ارجاع نمود.
فقیه جواب داده گفت”اینكه خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فكر خود محبت نما و همسایه خود را مثل نفس خود بشمار”.مسیح گفت”نیكو جواب بگفتی چنین بكن كه خواهی زیست”.
فقیه از موقعیت و كارهای فریسیان خشنود نبود. او كلام را مطالعه كرده بود تا معنی واقعی آن را یاد بگیرد. او به موضوع دید حیاتی داشت و با خلوص پرسید”چه باید کنم؟”در پاسخ به خواسته های احكام او از همه مراسم و تشریفات مذهبی اجتناب كرد. اینها برای او ارزشی نیافت ولی دو اصل بزرگ را كه همه احكام و انبیا به آن قائم بودند ارائه نمود. سفارش منجی از این پاسخ او را در موقعیت برتری در برابر علمای یهودی قرار داد. آنان نتوانستند او را برای فتوایش محكوم كنند زیرا كه او فراتر از یك مفسراحكام بود.
مسیح گفت”چنین بكن كه خواهی زیست”.او در تعالیم خویش همواره مجموعه احكام را بعنوان یك وحدت روحانی معرفی میكرد و نشان میداد كه امكان ندارد كه یك حكم را رعایت كرد و دیگری را شكست. سرنوشت انسان با فرمانبرداری از همه احكام تعین خواهد شد.
مسیح میدانست كه هیچ كس نمیتواند با قوت خود احكام را نگاه دارد. او میخواست تا فرد فقیه را به تحقیقی روشنتر و انتقادی تر هدایت كند تا بتواند حقیقت را بیابد. تنها با پذیرش واقعیت و فیض مسیح میتوانیم احكام را نگاه داریم. ایمان در فرونشاندن گناه انسان سقوط كرده را قادر میسازد تا خدا را با تمام قلب خویش دوست بدارد و همسایه اش را نیزمانند خودش گرامی بدارد.
فقیه میدانست كه او نه تنها چهار حكم اول را نگاه نداشته و بلكه شش تای بعدی احكام را نیز نقض كرده است. او با كلام مسیح محكوم شده بود اما برغم اقرار به گناه ، سعی میكرد تا بهانه تراشی كند. ورای قبول حقیقت او سعی كرد تا نشان دهد كه چقدر رعایت احكام خدا مشكل است. پس او میخواست تا هم از محكومیت بگریزد و هم بیگناهی خود در دید مردم را توجیه كند. كلام منجی نشان داده بود كه سوال او بیهوده بوده است زیرا او خودش به خوبی جواب را میدانست. با این حال او سوال دیگری را مطرح كرده گفت:” همسایه من كیست؟”
مسیح بار دیگر از مشاجره پرهیز كرد. او سوال را با ربط دادن به یك واقعه جواب داد تا در ذهن شنوندگان تازه بماند.” فردی از اورشلیم به شهر اریحا میرفت. در راه بدست راهزنان افتاد. ایشان لباس و پول او را گرفتند و او را كتك زده نیمه جان كنار جاده انداختند و رفتند”.
در مسیر سفر از اورشلیم به اریحا مسافر مجبور بود تا از بخشی از یك بیابان یهودیه عبور كند. راه بجایی ختم میشد كه در آن حیوانات وحشی، دره و صخره وجود داشت و پر بود از دزدان و اغلب صحنه خشونت بود. در اینجا بود كه مسافران مورد حمله قرار میگرفتند. و همه چیزهای ارزشمند آنان ربوده میشد و نیمه جان در كنار راه رها میشدند.”از قضا كاهنی یهودی از آنجا میگذشت وقتی او را كنار جاده افتاده دید راه خود را كج كرد و از سمت دیگر جاده رد شد. سپس یكی از خادمان خانه خدا كه لاوی بود از راه رسید و نگاهی به او كرد. او متقاعد شد كه چه باید انجام دهد ولی تیمار كردن او كار دلپذیری بنظرش نیامد. او آرزو كرد كه ای كاش به آن راه نرفته بود تا آن مرد زخمی را نبیند. او خود را ترغیب كرد كه این مورد ربطی به او ندارد. اما او نیز راه خود را در پیش گرفت و رفت”.
ولی یك سامری كه در همان مسیر سفرمیكرد مرد مجروح را دید و او كاری را انجام داد كه دیگران از انجام آن سر باز زدند. با آرامش و مهربانی مرد مجروح را پرستاری كرد.” وقتی آن مجروح را دید دلش بحال او سوخت نزدیك رفت و كنارش نشست زخمهایش را شست و مرهم مالید و بست. سپس او را بر الاغ خود سوار كرد و به مهمانخانه ای برد و از او مراقبت نمود. روز بعد هنگامی كه او را ترك میكرد مقداری پول به صاحب مهمانخانه داد و گفت: از این شخص مراقبت كن و اگر بیشتر از این خرج كنی وقتی برگشتم پرداخت خواهم كرد”.كاهن و لاوی هر دو ابراز ترحم كردند ولی سامری نشان داد كه تنها فرد با خداست.
با دادن این اندرز مسیح اصول احكام را در یك طریق راست و موثر ارائه نمود و به شنوندگان خود نشان داد كه آنان از بكار بستن این اصول قصور ورزیده اند. كلام او قطعی و صریح بود و اشاره میكرد كه شنوندگان فرصتی برای خرده گیری و عیب جوئی ندارند. آن فقیه در این درس هیچ چیزی نیافت كه بتواند از آن انتقاد كند. پیشداوری و غرض ورزی او راجع به مسیح برطرف شد. ولی او بر نفرت قومی و نژادپرستی بطور كافی غلبه نیافته بود تا به سامری اعتبار دهد.( یهودیان و سامریان با هم دشمنی داشتند). وقتی مسیح پرسید””حال بنظر تو كدامیك از این سه نفر همسایه آن مرد بیچاره بودند؟”ااو پاسخ داد”آنكه به او ترحم نمود و كمكش كرد”.
“سپس عیسی به او فرمود تو نیز چنین كن”.همان مهربانی و عطوفت را به كسانی كه نیازمندند نشان بدهید. پس شما ثابت خواهید كرد كه همه احكام را نگاه میدارید.
اختلاف بزرگی بین یهودیان و سامریان درباره اعتقادات مذهبی بود. و آن سوالی بود كه چه چیزی عبادت واقعی را تشكیل میداد. فریسیان هیچ چیز خوبی از سامریان نمیگفتند و آنان را به تلخی لعنت میكردند. ناسازگاری و انزجار بین یهودیان و سامریان شدید بود بحدی كه برای زن سامری عجیب بود كه مسیح از او آب بخواهد.” او گفت چگونه ممكن است كه تو كه یهودی هستی از من كه زنی سامری هستم آب طلب میكنی؟ زیرا یهودیان با سامریان كاری ندارند”.(یوحنا ۴:۹).
و وقتی كه یهودیان از مسیح به شدت كینه و نفرت بدل گرفته بودند به قتل او بر آمدند و در معبد سنگ برداشتند زیرا آنان كلامی بهتر برای ابراز نفرت خود نیافتند”فریاد زده گفتند ای سامری اجنبی ما از ابتدا درست میگفتیم كه تو دیو داری”.(یوحنا ۸:۴۸). با این حال كاهنان و لاویان ازهمین كاری كه خداوند به آنان امر كرده بود قصور ورزیدند و گذاشتند تا آن سامری كه از دید آنان منفور بود از هم طایفه ای آنان پرستاری كند.
سامری حكم را انجام داده بود”همسایه خود را مانند خویش دوست بدارید”از اینرو نشان داد كه او با انصاف تر از آنانی بود كه او را تقبیح كرده بودند. او با به خطر انداختن جان خود آن مرد مجروح را مانند برادر خویش درمان كرد. این سامری معرف مسیح است. منجی ما محبت خود را به ما آشكار نمود كه با محبت انسان برابر نیست و او به ما ترحم نمود. او در خانه مقدس و شاد خود ننشست جایی كه برای تمامی لشكریان آسمانی عزیز و مكرم بود. او زخمهای ما را دید. او مشكلات ما را بعهده گرفت و تشخیص داد. او مرد تا دشمنان خود را نجات دهد. او برای قاتلان خود دعا كرد با اشاره به الگوی خود او به پیروانش گفت”به شما فرمان دیگری میدهم كه یكدیگر را دوست بدارید”...”همانطور كه من شما را دوست داشتم شما نیز دیگران را دوست بدارید”(یوحنا ۱۷:۱۵؛۱۳:۳۴). كاهنان و لاویان در معبدی عبادت میكردند كه خدمات آن توسط خدا تعیین شده بود.
سهیم شدن درآن خدمات امتیاز عالی و بزرگی بود و كاهنان و لاویان با این احساس كه امتیاز ویژه ای دارند برایشان كار پستی بود كه یك مجروح كنار جاده افتاده را پرستاری كنند. پس آنان از امتیاز ویژه ای كه داشتند غفلت و كوتاهی ورزیدند كه خدا به عنوان نمایندگان او به آنان ارزانی داشته بود تا همنوعان خود را بركت دهند.
بسیاری نیز امروزه خطای مشابهی را مرتكب میشوند. آنان وظایف خود را به دو گروه مشخص جدا كرده بودند. گروه اول وظایف بزرگ بود و گروه دوم وظایف كوچك مرده میشد كه به این دلیل باعث شده بود تا حكم”همسایه خود را مانند خود دوست بدارید”نادیده گرفته شود. این حیطه از كار به اوهام سپرده شده بود كه موكول میشد به تمایل و سرشت فردی.( یعنی اگر فردی تمایل داشته باشد به همسایه خود احترام بگذارد.) پس با این افكارخصوصیات ضایع گردیده و مذهب مسیح بد جلوه داده شده بود. كسانی هستند كه برایشان كسر شان است تا یك فرد رنجور را پرستاری كنند. بسیاری با بیعلاقگی و خونسردی و اهانت به كسانی كه در معبد خوابانیده شده و رو بموت بودند نگاه میكردند. دیگران با نیت های دیگر به فقیران بی توجهی میكردند. كار آنان مانند باورشان بود و بنام مسیح در پی كسب و كار بودند. آنان احساس میكردند كه كار بزرگی انجام میدهند و نمیتوانستند ایستاده به خواسته های نیازمندان و محنت كشان توجه كنند. آنان در پیشبرد باصطلاح كار بزرگشان حتی از ستم بر فقیرا ابایی نداشتند. آنان ایشان را حتی در شرایط دشوار و سختی قرار میدادند و آنان را از حقشان محروم میكردند و یا از برآورده كردن نیازشان مضایقه میكردند. با اینحال آنان احساس میكردند كه همه اینها توجیه پذیر است زیرا آنان خیال میكردند كه اهداف مسیح را پیش میبرند.
بسیاری میگذارند تا یك برادر و یا یك همسایه بدون كمك تحت شرایط سخت تقلا كنند. در خود خواهی خود بخاطر اینكه اقرار به مسیحی بودن میكند ممكن است فكر كنند كه معرف مسیح هستند. محبت خدا در حد زیادی قطع شده است بخاطر اینكه خدمتگزاران متعهد خدا در همكاری با او برای همنوعان خود نیستند زیرا محبت خدا باید از آنان جاری شود. و حمد و ستایش خدای ازلی از قلبهای بشری و لبهای انسان بر نمیخیزد و این آن چیزی است كه باید خدا را جلال دهد. خداوند از جلالی كه شایسته نام مقدسش است به یغما رفته است. جانها از او ربوده شده اند كه مسیح بخاطر آنان مرد. جانهایی كه او اشتیاق دارد تا به ملكوت بیاورد تا در حضور او از طریق وجود ازلی ساكن شوند.
حقیقت الهی اثر كمی را بر جهان داشت در حالی كه میتوانست از طریق اعمال ما تاثیر بیشتری بگذارد. اقرار به دینداری حرف بزرگی است واگر بدان عمل نشود كوچكی ما را نشان میدهد. با ادعا به پیروی از مسیح و با دانستن و ایمان به حقایق كلام، خیریتی برای همسایه ما حاصل نمیشود. مگر اینكه ایمان ما در زندگی روزانه عملی شود. ادعا و اقرار ما به مسیحی بودن ممكن است به بلندی آسمان برسد اما این نه ما را نجات میدهد و نه به همنوعانمان خیریتی میرساند. جز اینكه ما تنها از مسیحی بودن یك اسم را داریم. یك الگوی درست در كردار نیك بیشتر از اقرار بیهوده به جهان منفعت میرساند.
كارهای مسیح با اعمال خودخواهانه انجام نمیشود. كار او كار فقیران و ستمدیدگان است. در قلبهای پیروان واقعی مسیح نیازی از همدردی رئوفانه مسیح وجود دارد — محبتی عمیق برای كسانیكه مسیح آنها را چنان ارزشمند دانست كه جان خود را برای رستگاری آنان بخشید. این جانها بی اندازه ارزشمندتر از هدایا و نذوراتی هستند كه به خدا ارزانی میكنیم. اگر به كارهای بظاهر بزرگی مشغول شویم و از نیازهای مستمندان غفلت ورزیم آنگاه خداوند آن كارهای بزرگ را نخواهد پذیرفت و انرژی خود را بیهوده تلف كرده و ثوابی نخواهیم یافت. ما انرژی خود را برای كارهای بزرگ دنیوی مصرف میكنیم در حالیكه از برآورده كردن نیاز كوچك نیازمندان غفلت میورزیم.
تطهیر جان كار روح القدس میباشد كه فطرت مسیح را در بشر مینشاند. مذهب انجیل مسیح در زندگی معنا می یابد كه یك اصل زنده و پویا میباشد. این فیض مسیح است كه شخصیت را شكل داده و با اعمال نیك آشكار شده است. اصول انجیل نمیتواند از هر بخش عملی در زندگی گسسته شود. هر تجربه و كار مسیح گونه معرف زندگی واقعی مسیحی است.
محبت اصل و اساس خدایی بودن و دینداری است. هر انسانی هر قدر كه ادعا كند نمیتواند محبت خالص خدا را داشته باشد. و محبتی كه او برای برادرش دارد خودخواهانه است. ما اگر سعی كنیم كه دیگران را دوست داشته باشیم هرگز دارای روح خودخواهانه نخواهیم بود. چیزی كه نیاز است محبت مسیح در قلب است. وقتی كه خود را در مسیح ذوب كنیم آنگاه محبت خودبخود فوران میكند. وقتی كه نیت و خواسته ما محبت و بركت برای دیگران باشد صفات مسیحی در كمال در باطن حاصل میشود — وقتی نور ملكوت قلب را پر سازد در سیما متجلی خواهد شد.
برای قلب غیر ممكن نیست كه از محبت مسیح تهی بماند. اگر خدا را دوست داریم بخاطر این است كه او اول ما را دوست داشت. ما باید همه كسانی را كه مسیح بخاطر آنان مرد را دوست بداریم. ما نمیتوانیم با الوهیت تماس حاصل كنیم بدون اینكه با بشر تماس حاصل كنیم. زیرا برای او كه بر تخت جهان نشسته الوهیت و بشریت بهم آمیخته است. با ارتباط با مسیح ما با همنوعان خود با پیوندی درخشان در حلقه مسیح مرتبط شده ایم. آنگاه ترحم و دلسوزی مسیح در زندگی ما آشكار خواهد شد. ما نباید منتظر باشیم تا نیازمندان و مستمندان نزد ما آورده شوند. نیازی نیست تا نزد ما لابه و زاری شود تا غم و اندوه دیگران را حس كنیم. این برای ما طبیعی خواهد بود تا نیازمندان و مستمندان را مراقبت كنیم همانطور كه برای مسیح انجام كار نیك و خیر طبیعی بود.
هر جایی كه نیازی برای محبت و دلسوزی وجود داشته باشد، هر جایی كه قلب بخواهد دیگران را بركت داده و متعالی سازد ، كار روح القدس و خدا آشكار میگردد. در ژرفای بت پرستی انسانهایی كه دانش احكام مكتوب خدا را نداشتند و هرگز نام مسیح را نشنیده بودند نسبت به خدمتگزاران او مهربان بودند و آنان را از خطر محافظت میكردند. اعمال آنان نشان دهنده قدرت الهی است. روح القدس فیض مسیح را در قلبهای انسانهای وحشی و سخت دل و ظالم قرار داده و او بر خلاف طبیعت بد خود رقیق القلب میشود.” نور واقعی به هر كس كه به این دنیا می آید می تابد”(یوحنا ۱:۹).بر جان او میتابد و این نور اگر مورد توجه قرار گیرد پاهای او را به ملكوت خدا هدایت میكند.
جلال آسمان شكست خوردگان را بر می خیزاند و ستمدیدگان را تسلی میبخشد. و هر كجا كه مسیح در قلبهای بشر ساكن شود او به همان طریق آشكار خواهد شد. هر كجا كه او به مذهب مسیح عمل كند بركت خواهد یافت. و او هر كجایی كه كار كند در آنجا روشنایی خواهد بود.
خداوند بواسطه ملیت و نژاد یا قبیله و صنف هیچ فرقی بین مردم نمیگذارد. او خالق همه انسانهاست. همه انسانها بواسطه خلقت یك خانواده هستند و همه بواسطه رهایی یكی هستند. مسیح آمد تا هر دیوار جدایی را ویران كند و هر جانی به خدا دسترسی آزاد داشته باشد. محبت او چنان وسیع و عمیق است كه لبریز شده و به هر جایی رخنه خواهد كرد. او جانهای فقیران را از حلقه اسارت شیطان میرهاند، كسانی كه با فریب و نیرنگ اغفال شده بودند. و آنان را در بارگاه الهی كه با وعده های ضمانت شده ای احاطه شده قرار میدهد.
در مسیح، یهود یا یونانی، اسیر یا آزاد وجود ندارد. همه بواسطه خون گرانبهای او جمع شدند(غلاطیان ۲۸:۳ ؛افسسیان 2 : 13).
هر فرقی هم كه در اعتقادات مذهبی وجود داشته باشد باید به صدای فرد رنجور و مستمند پاسخ داده شود. در جائیكه بخاطر اختلافات مذهبی تلخی احساس شود باید خدمات شخصی بیشتری انجام گردد. خدمات محبت آمیز هر تبعیضی را محو خواهد كرد و جانها برای خدا نجات خواهند یافت.
ما باید برای كمك به رفع مصیبت و مشكلات و رنج دیگران ازیكدیگر سبقت بجوئیم. ما باید برای خوشی و توجه به دیگران در هر رتبه و مقامی چه فقیر یا غنی باشند عمل كنیم . مسیح گفت: مفت یافتید و مفت هم بدهید”(متی ۱۰:۸). در اطرافمان همه جانهای فرسوده و فقیر وجود دارد كه نیاز به كلام دلسوزانه و اعمال مفید دارند. بیوه هایی هستند كه به دلسوزی و كمك نیاز دارند. یتیمانی هستند كه مسیح به پیروان خود امر نموده تا از خزانه خدا دریافت كنند. اغلب اوقات از برابر این چیزها با غفلت عبور شده است. آنان ممكن است كثیف و ژولیده بنظر بیایند و غیر جذاب باشند با اینحال آنها دارایی های خدا هستند. آنان با قیمت خریداری شده اند و باید در دید ما ارزشمند در نظر گرفته شوند. آنها اعضای خانه بزرگ خدا هستند و مسیحیان مانند مباشرین مسئول آنان هستند.” من شما را مسئول هلاكت آنها خواهم دانست”(حزقیال ۱۸:۳).
گناه بزرگترین شرارتهاست و این مسئولیت ماست تا به گناهكار احساس ترحم و به او كمك كنیم. بسیاری هستند كه جان خود را گرسنه نگاه میدارند. ولی نمیتوان با یك روش به همه دست یافت زیرا مردم با هم متفاوتند. این افراد با كلام محبت آمیز یا تذكر مهربانانه بطور زیادی كمك خواهند شد. كسانی وجود دارند كه در نیاز شدید هستند با اینحال ملتفت نیستند آنان فقر وحشتناك جان را درك نمیكنند. جماعت چنان در گناه غرق شده اند كه حس خود را از واقعیتهای ابدی از دست داده اند - شباهت خداگونه را از دست داده اند و آنان به سختی میدانند كه آیا جانی را برای نجات دادن دارند یا نه. آنان نه به خدا ایمان دارند نه اعتماد به بشر دارند. بسیاری از جانها تنها بواسطه اعمال محبت آمیز و بیغرضانه برای خداوند صید میشوند. خواسته های جسمی آنان باید ابتدا مورد توجه قرار گیرد. آنان باید اطعام شوند، تمیز شوند و خوب لباس بپوشند. وقتی محبت غیر خودخواهانه شما را میبینند برای آنان آسانتر خواهد بود تا به محبت مسیح ایمان بیاورند.
بسیاری وجود دارند كه خطا میكنند و كسانی نیز هستند كه شرمندگی و نابخردی خود را احساس میكنند. آنان به اشتباهات خود نگاه میكنند تا اینكه به نومیدی میرسند. این جانها را نباید مورد غفلت قرار دهیم. وقتی كسی مجبور است تا بر خلاف جریان آب شنا كند همه نیروی جریان آب او را پس میزند. دستی باید كمك كند و تكیه گاه آنان باشد. مانند برادر ارشدی كه دست پطرس را كه در حال غرق شدن بود گرفت. با او از كلام امیدوار كننده سخن بگوئید - كلامی كه اطمینان و اعتماد ایجاد میكند و محبت را بیدار میسازد.
برادر شما در روح بیمار است، بشما نیاز دارد و شما خودتان نیز به محبت برادرانه نیاز دارید. او به تجربه كسی كه مثل او بیمار بوده نیازمند است، كسیكه میتواند با او همدردی كند و او را كمك نماید. دانستن ضعف خودمان بما كمك میكند تا به دیگران كمك كنیم كه به شدت نیازمندند.
ما نباید هرگز ازكنار فرد نیازمند بدون اینكه در پی كمك به او برای تسلی باشیم عبور كنیم كه بدان وسیله ما خدا را تسلی داده ایم.
ما باید با مسیح رفاقت داشته باشیم. رابطه ای شخصی با منجی زنده كه ذهن و قلب و جان را قادر میسازد تا بر طبیعت پست غلبه یابد. به فرد سرگشته از امدادهای لایزال و محبت آمیز مسیح بگوئید زیرا كه او قادر و تواناست. برای او كافی نیست تا به جبر و احكام باور داشته باشد. چیزهایی كه ترحم ندارند و هرگز فریاد كمك را نمیشنوند. او نیاز دارد تا دست گرمی دست او را بگیرد و به او قوت قلب بدهد. ذهن او را به خدا معطوف دارید كه در كنار او حاضر و ناظراست و همیشه به او با محبت ترحم آمیز نگاه كنید. از او بخواهید تا با قلب پدری فكر كند كه همیشه بخاطر گناه غمگین است، از پدری كه دستان او همچنان برای دستگیری بسوی ماست، از پدری كه صدا زده میگوید”به قوت من متمسك شده تا با من صلح كنید”(اشعیا ۵:۲۷).
وقتی برای خدا به كار گماشته میشوید معاشران و همنشینانی دارید كه با چشمان بشری نمیتوانید آنان را ببینید. فرشتگان آسمان در كنار سامری بودند كه از او كه غریبه و مجروح بود مراقبت كنند. فرشتگان بارگاه آسمانی با همه كسانی كه خدا را خدمت میكنند ایستاده تا به همنوع خود خدمت كنند. و شما افتخارهمكاری با مسیح را دارید. او مرهم و احیا كننده است و وقتی تحت نظارت او كار كنید نتایج عظیمی را خواهید دید.
به موجب صداقت در كار نه تنها باعث خیریت و رفاه حال دیگران میشوید بلكه سرنوشت ابدی خود را نیز تعیین میكنید. مسیح در پی متعالی ساختن همه كسانی است كه برای معاشرت و مشاركت با او قائم میشوند. ما میتوانیم با او یكی شویم همانطور كه او با پدر یكی است. او به ما اجازه میدهد تا با رنجدیدگان و مصیبت دیدگان تماس برقرار كنیم تا ما را از غرور و خودخواهی خودمان رهایی بخشد. او در پی این است تا صفاتی را در شخصیت و ذات ما رشد دهد. كه همانا ترحم و دلسوزی، رافت و محبت میباشد. با پذیرش كار پرستاری و مراقبت، ما خودمان را در دستان او قرار میدهیم تا برای بارگاههای آسمانی شایستگی یابیم. با رد كردن خدمت، ما رهنمودهای او را رد میكنیم. و جدایی ابدی را از حضور او انتخاب میكنیم.
خداوند اظهار میدارد كه”اگر از قوانین من اطاعت كنی و هر آنچه به تو میگویم انجام دهی تو را سرپرست خانه خود میسازم و به تو اجازه میدهم مثل این فرشته ها به حضور من بیایی”(زکریا ۷:۳). با همكاری با فرشتگان آسمانی در كار آنان بر روی زمین، ما همنشینی با آنان را در آسمان تدارك میبینیم.” زیرا فرشته ها فقط روحهایی خدمتگزار هستند و برای كمك و مراقبت از كسانی فرستاده میشوند كه مایلند نجات الهی را دریافت نمایند”(عبرانیان ۱:۱۴). فرشتگان آنانی را كه در زمین میزیسته اند خوش آمد میگویند”نه اینكه خدمت كرده شوند بلكه خدمت كنند”(متی ۲۰:۲۸). در این معاشرت مبارك ما باید بیاموزیم كه برای خوشی ابدی همه چیز در لفافه این سوال قرار دارد”همسایه من كیست؟”
دیدگاه خود را بنویسید...
* برای فرستادن دیدگاه باید در سایت ثبت نام یا ورود کنید.