اجر فیض
فصل ۲۸ - اجر فیض
این فصل بر اساس کتابهای متی ۱۹:۱۶-۳۰ ؛۲۰:۱-۱۶ ؛ مرقس ۱۰:۱۷-۳۱ ؛ لوقا ۱۸:۱۸-۳۰ نوشته شده است.
یهودیان فهم و بصیرت حقیقت فیض رایگان خدا را تقریبا از دست داده بودند. علمای یهود تعلیم میدادند که لطف خدا بایستی بدست بیاید یا به کلامی دیگر خریداری شود. آنان امیدوار بودند که اجر انصاف و عدالت را با اعمال خویش استحصال کنند. بنابراین عبادت آنان با فعالیتهای روح حریصانه بود. حتی حواریون مسیح نیز از این روح کاملا آزاد نبودند و منجی در جستجوی هر فرصتی بود تا اشتباه آنان را گوشزد نماید. تنها قبل از اینکه او تمثیل کارگران را بگوید یک واقعه خطور کرد که راهی برای وی گشود تا اصول درست را ارائه نماید.
همچنانکه در کناره راه قدم میزد والی جوانی دویده و نزد وی آمد و زانو زده با احترام او را تهنیت گفت. او گفت:” ای سرور نیکو چه کار خیری باید انجام دهم تا به حیات ابدی دست یابم؟”
آن والی مسیح را همانند یک عالم یهودی احترام گذاشت و او را بعنوان فرزند خدا تشخیص نداد. منجی فرمود”بر چه اساسی مرا نیکو میگویی؟ تنها خدا نیکوست.” اگر مرا آنطور تشخیص میدهی بایستی مرا بعنوان فرزند و نماینده او بپذیری.
مسیح افذود “اگر احکام خدا رانگاه داری زندگی جاوید خواهی داشت”. شخصیت و ذات خدا در احکام او تجلی یافته است بخاطر اینکه در هماهنگی با خدا باشی اصول احکام اوباید سرچشمه هریک از اعمال تو باشد.
مسیح که کلامش بری از اشتباه بود اطاعت از احکام را بعنوان شرط حیات ابدی ارائه نمود و تنزلی در احکام ایجاد ننمود — اطاعت از احکام همان شرطی بود که از “آدم” در باغ عدن قبل از سقوطش خواسته شده بود. خداوند از انسانها همان انتظاری را دارد که در بهشت انتظار آنرا داشت : اطاعت محض و عدالت بی عیب و نقص. رعایت شرایط و تعهدات تحت عهد فیض، به همان اندازه ای است که در باغ عدن ملزم گردیده بود که همانا هماهنگی با احکام الهی است که مقدس ، عادلانه و نیکوست.
مرد جوان به جمله”احکام خدا را نگاه دار”اینگونه واکنش داد که”کدامین احکام را؟”او خیال کرد که منظوراز این جمله بعضی از احکام تشریفاتی است. ولی مسیح از احکامی سخن میگفت که در کوه سینا اعطا شده بود. او به چندین حکم از لوحه دوم احکام دهگانه موسی اشاره کرد سپس آنرا در حکم”همسایه خود را مانند خودت دوست بدار”خلاصه نمود.
مرد جوان بیدرنگ واکنش نشان داد و گفت”من همیشه تمام این دستورها را نگاه داشته ام. حالا دیگر چه باید بکنم؟”تصور و ادراک او از احکام بسیار ظاهری و سطحی بود. او با معیارهای انسانی در صدد زندگی بی عیب و نقص بود. زندگی ظاهری او تا حد زیادی خالی از تقصیر بنظر میرسید. او براستی فکر میکرد که اطاعت او بی کم و کاست است. با اینحال با فاصله و خلائی که بین او و خدا موجود بود ترسی در وجودش راه یافته بود. و این مسئله این سوال را برانگیخت که “حالا دیگر باید چه کنم؟”
عیسی به او گفت”اگر میخواهی این راه را به کمال برسانی برو و هر چه داری بفروش و پولش را به فقرا بده تا گنج تو در آسمان باشد نه بر زمین. آنگاه بیا و مرا پیروی کن. ولی وقتی مرد جوان این را شنید اندوهگین از آنجا رفت زیرا ثروت بسیار داشت”.
نفس پرستی تجاوز به احکام خداست. با این مطلب عیسی میخواست تا ذهن مرد جوان را روشن کند و به او آزمونی داد تا خودخواهی و تمایل نفسانی او را آشکار کند. مسیح نقص و آفتی را در باطن او نشان داد. مرد جوان تمایل به آگاهی و روشنگری بیشتری نداشت. او بتی را در جان خود گرامی میداشت . دنیا خدای او بود. بعبارتی او دنیاپرست بود. او اعتراف کرد که احکام را نگاه داشته است ولی تهی ازهمه اصولی بود که روح و زندگی حقیقی در آن بود. او برای خدا و انسان محبت واقعی نداشت. این خواسته او را حائز شرایط و شایسته مینمود تا بتواند وارد ملکوت خدا بشود. در عشق به خود و علاقه به منافع دنیوی، او از هماهنگی با اصول آسمانی خارج شده بود.
وقتی که این والی جوان نزد عیسی آمد، خلوص و شوق او قلب منجی را مجذوب خود ساخت. مسیح به گرمی و محبت او را نگریست. مسیح دید که این مرد جوان توانایی دارد تا واعظ عدالت باشد. مسیح میتوانست این مرد جوان با استعداد و شریف را بسهولت بپذیرد، همانطور که مردان ماهیگیر فقیری را پذیرفت تا پیروان او باشند.چنانچه مرد جوان توانایی خود را وقف کار نجات جانها مینمود او میتوانست کارگر موفق و سخت کوش عیسی بشود.
ولی مرد جوان ابتدا باید شرایط مریدی را میپذیرفت. او باید بدون قید و شرط خود را به خدا می سپرد. هنگامی که او یوحنا، پطرس، متی و همراهان آنها را برای مریدی فراخواند آنان”همه چیز را رها کردند برخاسته و او را پیروی نمودند”(لوقا ۵:۲۸). همان تعهد و وقف از والی جوان خواسته شد. و در این باره عیسی از خود گذشتگی بیشتری از او نخواست.” او با اینکه در آن مقام آسمانی اش ثروتمند بود برای کمک به شما به این جهان آمد و فقیر شد تا با فقر خود شما را ثروتمند سازد”(دوم قرنتیان ۸:۹). مرد جوان تنها باید راهی را میپیمود که مسیح مسیر آنرا هموار کرده بود.
مسیح به مرد جوان نگاه کرد و اشتیاق جان او را داشت. او اشتیاق داشت تا او را بعنوان پیام آور برکت برای انسانها بفرستد. وقتی او را فرا خواند تا خود را تسلیم حق کند مسیح به او رجحان داد تا همراه و همنشین او باشد. او گفت”به دنبال من بیا”. این امتیاز و رجحان توسط پطرس و یعقوب و یوحنا با خوشی و مسرت پذیرفته شد. قلب او بسوی مسیح جذب شده بود. ولی او آماده پذیرش اصول از خودگذشتگی مسیح نشده بود. او ثروت خود را قبل از مسیح انتخاب کرده بود. او خواهان حیات ابدی بود ولی نمیدانست که محبت غیر خودخواهانه بتنهایی زندگی است و با قلبی محزون از مسیح روی گردانده و دور شد.
وقتیکه مرد جوان برگشت و رفت عیسی به حواریون خود گفت”برای یک ثروتمند چقدر سخت است به ملکوت خدا داخل شود”.این کلام حواریون را متعجب ساخت. به آنان قبلا تعلیم داده شده بود که ثروتمندان برگزیدگان آسمانی هستند. حاکمان دنیوی و ثروتمندان امیدوار بودند تا ملکوت مسیح را بیابند. چنانچه ثروتمندان از ورود به ملکوت خدا درمانده میشدند چه امیدی برای انسانهای دیگر باقی مانده بود؟
“عیسی گفت برای کسانی که به مال دنیا دل بسته اند چقدر مشکل است به عالم آسمانی که خدا در آن سلطنت میکند داخل شوند. خیلی آسانتر است که شتر از سوراخسوزن بگذرد از اینکه شخص ثروتمندی وارد ملکوت خدا گردد. و آنان بی اندازه متعجب گردیدند”.حال آنان درک نمودند که خودشان نیز شامل این هشدار جدی هستند. با نور هدایت کلام مسیح، اشتیاق نهانی آنان برای قدرت و ثروت عیان شده بود. آنان با بیم و نگرانی پرسیدند”اگر ثروتمندان نتوانند نجات یابند پس چه کسانی میتوانند؟”
“عیسی نگاهی عمیق به ایشان کرد و فرمود: ممکن است انسان نتواند این کار را بکند ولی خدا میتواند زیرا برای خدا هیچ کاری غیر ممکن نیست”
بدین طریق یک ثروتمند نمیتواند وارد ملکوت شود. دارایی اش وی را مستحق میراث مقدسین نور نمیگرداند. تنها از طریق فیض مسیح که شایسته آن نبودیم هر انسانی میتواند به شهر خدا وارد شود.
روح خدا به فقیر و غنی بطور یکسان سخن گفته است”آیا هنوز نمیدانید که بدن شما مسکن روح القدس میباشد که او را خدا به شما عطا کرده است؟”(اول قرنتیان ۱۹،۲۰:۶). وقتی که انسان این امر مهم را باور کند آنگاه دارایی های او مانند سپرده ای تلقی خواهد شد تا برای راهی که خدا آنرا هدایت میکند استفاده گردد: برای نجات گمشده و تسلی رنجدیدگان و فقیران. برای انسانی که با تمام وجود به گنجینه زمینی چنگ زده چنین چیزی ممکن نیست. جانی که مجذوب و سرگشته ثروت شده نسبت به فریاد نیاز بشری ناشنواست. ولی با خدا همه چیز ممکن است. با مشاهده محبت بی نظیر مسیح، قلب خودخواه ذوب شده و مطیع خواهد شد. مرد ثروتمند مانند شائول فریسی خواهد گفت”اما اکنون همه این امتیازات را که روزگاری برایم بسیار با ارزش بود دور ریخته ام تا بتوانم ایمان و امیدم را به مسیح ببندم. بلی همه چیز در مقابل نعمت شناخت خداوندم عیسی مسیح بی ارزش است. بنابراین همه را کنار گذاشته ام چون برای من پشیزی ارزش ندارند با این هدف که مسیح را داشته باشم”(فیلیپیان ۳:۷،۸). از این جهت انسان دیگر روی ثروت و دارایی خود حساب نخواهد کرد. و از این دلخوش خواهد بود که خود را مباشر همه کاره فیض خدا بداند و برای خاطر مسیح، خادم همه انسانها خواهد بود.
پطرس اولین فردی بود که با کلام مسیح متقاعد شده بود که گناهکار است. او بخاطر چیزهایی که او و برادرانش بخاطر مسیح رها کرده بودند ازخود راضی شده بود.” ما از همه چیز دست کشیده ایم تا ترا پیروی کنیم”.با بیاد آوردن وعده مشروط به آن والی جوان “که گنجی درآسمان خواهی داشت”او پرسید که او و همراهانش چه چیزی را بعنوان اجر از خود گذشتگی دریافت خواهند نمود.
پاسخ منجی قلبهای ماهیگیران جلیلی را از هیجان به تپش در آورده بود. او امتیاز و عزتی که در رویا داشتند را بتصویر کشید. “عیسی جواب داد وقتی من در آن دنیای جدید بر تخت سلطنتم بنشینم شما شاگردان من نیز بر دوازده تخت نشسته دوازده قبیله اسرائیل را داوری خواهید نمود”.و افزود “هر که بخاطر من از برادر و خواهر و پدر و مادر و فرزند و خانه و زمین چشم بپوشد صد چندان بیشتر خواهد یافت و زندگی جاوید را نیز بدست خواهد آورد”.
ولی سوال پطرس که میپرسید”حال چه سودی عاید ما میشود؟”روح اصلاح نشده ای را آشکار کرد که حواریون را از مبشر بودن مسیح خلع ید میساخت زیرا که این روح مزدور بود. در حالیکه آنان با محبت مسیح مجذوب شده بودند حواریون بطور کامل از ایدئولوژی فریسیان آزاد و تهی نشده بودند. آنان فکر میکردند که اجر آنان با اعمالشان مورد بررسی قرار خواهد گرفت. آنان روح خودبالندگی و از خود راضی بودن را گرامی میداشتند و یکدیگر را مورد مقایسه قرار میدادند. وقتی که یکی از آنان در هر برهه ای خاص سقوط میکرد دیگران در حد زیادی احساس برتری میکردند.
مبادا که حواریون، بصیرت و بینش خود را ازاصول انجیل از دست بدهند، مسیح از خواسته خدا در باره رفتار و روحی که خادمان او باید برای کار نجات داشته باشند، حکایتی را نقل نمود.
او گفت”ملکوت آسمان مانند صاحب باغی است که صبح زود بیرون رفت تا برای باغ خود چند کارگر بگیرد”رسم بود که کسانیکه جویای کار بودند در بازار منتظر میماندند و آنطرف تر استخدام کننده میرفت تا خدمتکاران خود را بیابد. مرد در حکایت معرف کسی است که در ساعتهای مختلف میرفت تا کارگران را بکار بگمارد. کسانیکه در ساعتهای اولیه اجیر میشدند برای مبلغی معین توافق میکردند. آنانیکه دیر تر اجیر میشدند مزد خود را به صلاحدید صاحب کار میسپردند.
“غروب آنروز صاحب باغ به سرکارگر خود گفت که کارگرها را فرا بخواند و از آخرین تا اولین نفر مزدشان را بپردازد. به کسانی که ساعت پنج به کار مشغول شده بودند مزد یکروز تمام را داد. در آخر نوبت کارگرانی شد که اول از همه به کار مشغول شده بودند ایشان انتظار داشتند بیشتر از دیگران مزد بگیرند. ولی به آنان نیز همان مقدار داده شد”.
سر و کار داشتن کارگران با صاحب باغ حکایت از سرو کارداشتن خدا با خانواده بشری بود. این بر خلاف رسمی بود که درمیان انسانها شایع بود. در کارهای دنیوی حقوق و مزد بر اساس کاری است که انجام میشود. کارگر انتظار دارد بخاطر کاری که انجام میدهد باو مزد پرداخت شود. ولی در تمثیل، مسیح اصول ملکوت خود را با مثال نشان داده بود — ملکوتی که از این جهان نیست. او با معیار و استاندارد بشری کنترل نشده بود. پروردگار میگوید”فکرهای من فکرهای شما نیست و راههای من هم راههای شما نیست. به همان اندازه که آسمان بلندتر از زمین است راههای من نیز از راههای شماو فکرهای من از فکرهای شما بلندتر و برتر است”(اشعیا ۹،۸:۵۵).
در تمثیل، اولین کارگران با مبلغی معین موافقت کرده بودند تا کارکنند و آنان همان مقدار مشخص شده را دریافت کردند - و نه بیش از آن. آنانیکه بعدا بکار گمارده شدند ه قول ارباب اعتماد کردند که گفت”هر چه که حقتان باشد را دریافت خواهید کرد”.آنان اعتماد خود را به او نشان دادند و در خصوص مزدشان سوالی نپرسیدند. آنان به عدالت و انصاف او اعتماد داشتند. آنان مزد خود را دریافت نمودند، نه مطابق با مقدار کارشان، بلکه بر اساس نیت سخاوتمندانه ارباب.
پس خداوند از ما میخواهد تا به او اعتماد کنیم کسیکه بی دین را عادل میشمارد. پاداش او داده شد نه بر اساس شایستگی ما بلکه مطابق با هدفی که داشت”و این درست همان نقشه ای است که خدا از ابتدا در نظر داشت تا بوسیله عیسی مسیح عملی سازد”(افسسیان ۳:۱۱).”و ما را نجات داد. او نه بخاطر خوبی و پاکی ما بلکه فقط در اثر رحمت و دلسوزی که نسبت بماداشت ما را از گناهانمان شست و طاهر ساخت و بوسیله روح القدس به ما تولدی تازه و حیاتی نو بخشید”(تیطوس ۵:۳). و برای کسانی که به او توکل و اعتماد دارند او “برای ما کارهایی بسیار فراتر از خواست و امید و فکر ما انجام میدهد”(افسسیان ۲۰:۳).
مقدار کار انجام شده و یا نتایج مشهود آن مهم نبود بلکه مهم آن روحی بود که کار با آن انجام شده است و همین موضوع برای خدا ارزش دارد. بعبارتی (چگونگی کار مهم نیست بلکه نفس و روح کار مهم است). کسانیکه در ساعت یازده به تاکستان آمدند برای فرصتی که برای کار کردن به آنان داده شد متشکر بودند. قلب آنان بخاطر پذیرفته شدن توسط ارباب سرشار از شکرگزاری بود. و وقتیکه در خاتمه روز صاحب باغ حقوق یکروز کامل را پرداخت، آنان بسیار غافلگیر و شگفت زده شدند. آنان میدانستند که این حق آنان نیست. مهربانی که در سیمای صاحب کار متجلی شد آنان را از خوشی پر ساخت. آنان هرگز خیریت و نیکوئی صاحب باغ بخاطر مزدی که به آنان داده شده بود را فراموش نکردند. بنابراین گناهکار باید عدم شایستگی خود را درک کند زیرا که در ساعت یازده وارد تاکستان خداوند شده است. زمان خدمت او بنظر کوتاه می آید.او احساس میکند که شایسته آن پاداش نیست. ولی بطور کل از این خوشحال است که خدا او را پذیرفته است. او با روحی متواضع و سپاسگزار برای امتیازی که با مسیح همکار است کار میکند. خداوند با خوشی چنین روحی را تکریم میکند.
خداوند از ما میخواهد تا به او تکیه کنیم و نپرسیم که اجر ما چه اندازه است. وقتی که مسیح در جانها ساکن میشود فکردر باره پاداش ارجحیت نخواهد داشت. این انگیزه ای نیست که محرک خدمات ما بشود. ما باید در یک حس اطاعت مزدی را که دریافت میکنیم ارج بگذاریم. خداوند از ما میخواهد تا وعده های مبارک او را پاس بداریم. ولی او نمیخواهد که ما احساس کنیم که برای هر وظیفه ای که انجام میدهیم طلب مزد و پاداش داشته باشیم. برای درست انجام دادن کار نباید انتظار دریافت پاداش داشته باشیم. زیرا این وظیفه ماست تا با نیت درستکاری و صداقت کاری را به پیش ببریم. محبت به خدا و به همنوعمان باید نیت و انگیزه ما باشد.
تمثیل، به کسانی که اولین ندا را برای کار میشنوند عذر و بهانه نمیدهد تا برای ورود به تاکستان و کاربرای خدا اهمال و غفلت ورزیده وبخواهند با تاخیر بروند.(خداوند هر زمان که ما را فرا بخواند باید آماده باشیم). وقتی که در ساعت یازده صاحب باغ به بازار رفت و مردانی را بی کار پیدا کرد گفت”چرا همه روز را بیکار ایستاده اید؟”جواب این بود که”زیراکه هیچ کسی ما را استخدام نکرد”.هیچ یک از آنها صبح گاه در آنجا نبودند. آنان از دعوت سرباز نزدند. آنانیکه سر باز زدند و بعد توبه کردند کار خوبی کردند که توبه کردند ولی صحیح نبود تا اولین فراخوان رحیمانه را سرسری بگیرند. وقتیکه کارگران تاکستان حقوق یکسان گرفتند آنانیکه کار خود را زودتر آغاز کرده بودند ناراحت و دلخور شدند. آیا برای دوازده ساعت کار نکردیم؟ آنان استدلال کردند که آیا این حق آنان نبود که باید بیشتر از آنانیکه در ساعتهای خنک روز کار کرده اند مزد بگیرند؟”آنان به صاحب باغ شکایت کرده گفتند به اینها که فقط یک ساعت کار کرده اند به اندازه ما دادید که تمام روز زیر این آفتاب سوزان جان کنده ایم؟”.
مالک باغ رو به یکی از ایشان کرده گفت:” ای رفیق من که بتو ظلمی نکرده ام. مگر تو قبول نکردی با مزد یک روز کار کنی؟پس مزد خود را بگیر و برو. دلم میخواهد به همه یک اندازه مزد بدهم. آیا من حق ندارم هر طور که دلم میخواهد پولم را خرج کنم؟ آیا این درست است که تو از سخاوت من دلخور شوی؟”.
“بلی اینچنین است که آنانیکه اول هستند آخر میشوند و آنانی که آخرند اول زیرا بسیاری فرا خوانده میشوند ولی تعدادی برگزیده میشوند”.
اولین کارگران در تمثیل، معرف کسانی هستند که بخاطر خدمت در ساعتهای نخستین، ادعای ارجحیت بر دیگران دارند. آنان کار خود را با خودخواهی آغاز کردند و نه با ترک نفس و از خود گذشتگی. آنان ممکن است ادعا کنند که در طول زندگی به بهترین نحو و با سختکوشی بخدا خدمت کرده اند و بنابراین خیال میکنند که مستحق اجری عظیم هستند. آنان بیش از امتیازی که خدمتگزار مسیح بوده باشند به مزد و پاداش مینگرند. در نظر آنان کارها و از خودگذشتگیها آنان را مستحق میسازد تا بیش از دیگران مورد تکریم و تمجید قرار گیرند. و چون ادعای آنان مورد توجه قرارنگرفت دلخور و ناراحت شدند. آیا آنان در کار خود روح اعتماد و محبت را آورده بودند؟ اگر چنین کرده بودند آنگاه ادعای آنان بر حق بود ولی گله مندی و خلق و خوی ستیزه گرانه آنان غیر مسیحانه بود و اثبات کرد که آنان سزاوار نیستند. این امر آشکار کننده خواسته آنان برای پیشرفت و ترقی و سعادت خودشان بود. عدم اعتماد آنان به خدا ، روح حسادت پیشه، روح غبطه خوردن و رشک ورزی نسبت به برادران خود بود. سخاوت و خیریت خدا به آنان باعث شد تا گله کنند. بنابراین آنان نشان دادند که هیچ ارتباطی بین جان آنان با خدا نیست. آنان لذت همکاری با سرپرست کارگران را نمیفهمند.
هیچ چیزی بیش از خودخواهی کوته فکرانه برای خدا رنج آور نیست. او نمیتواند با هر کسیکه این خصوصیات را از خود نشان میدهد کار کند. آنان برای کار با روح او بی تفاوت هستند.
یهودیان ابتدا برای کار در تاکستان خدا فراخوانده شدند و بدین خاطر مغرور و خود عدالت محور شده بودند. سالهای طویل خدمت، آنانرا بدین خیال واداشته بود که مستحق دریافت پاداش بزرگتری نسبت به دیگران هستند. هیچ چیزی برای آنان تلخ تر و ناراحت کننده تر از این خبرنبود که به غیر یهودیان امتیاز برابری در امور خدا واگذار خواهد گردید.
مسیح به حواریون نیز این هشدار را داده بود که آنان نیز مانند تمثیل اولین گروه از کارگران هستند که برای پیروی از او فرا خوانده شده اند و باید مراقب باشند مبادا که شرارت مشابهی در میان آنان رخنه کند. او مشاهده کرده بود که ضعف و لعنت کلیسا، روح خود محوری خواهد شد. انسانها بخیال خود میپنداشتند که میتوانند با کار خود جایی را در ملکوت آسمان بدست آورند. آنان تصور میکردند که وقتیکه در برخی چیزها پیشرفت کردند خداوند خواهد آمد تا به آنان کمک کند. بنابراین زیاده روی در خودخواهی و کمی حضور عیسی در زندگی آنان پدید خواهد آمد. بسیاری از افراد که پیشرفت کمی داشتند بخود مغرور شده و فکر میکنند که برتر از دیگرانند. آنان درپی چاپلوسی و تملق و حسادت هستند بدین معنی که اگر کسی به آنها توجه نکند و مجیز آنانرا نگوید آنان احساس کمبود کرده و حسادت میکنند. مسیح در پی این خطر در پی محافظت از حوارین خود بر آمد.
همه خودستایی های گزاف در باره شایستگی هایمان در محضر خدا جا و مکانی ندارد.” مرد دانا به حکمت خود افتخار نکند و شخص نیرومند به قوت خود نبالد و ثروتمند به ثروت خود فخر نکند. بلکه هر که میخواهد افتخار کند به این افتخار کند که مرا میشناسد و بداند که خداوند هستم و رحمت و انصاف و عدالت را بر زمین بجا می آورد چیزهایی که موجب خشنودی و سرور من میباشند”(ارمیا ۲۴،۹:۲۳).
مباهات انسان اجر کار را ضایع میکند. بلکه همه اجرها به فیض مسیح است.” حال ببینیم خدا جد ما ابراهیم را بر چه اساس بی گناه بحساب آورد. آیا بخاطر اعمال نیک او و انجام تشریفات مذهبی بود یا بخاطر ایمانش؟ اگر بخاطراعمال نیکش بود پس جا داشت که بخود ببالد. اما از دیدگاه خدا ابراهیم هیچ علتی برای بالیدن بخود نداشت. زیرا کتاب آسمانی ما میفرماید: ابراهیم بخدا ایمان آورد به همین دلیل خدا از خطایای او چشم پوشید و او را بی گناه بشمار آورد”(رومیان ۵-۱: ۴). بنابراین موقعیتی برای فردی وجود ندارد تا دیگری را تجلیل کند یا نسبت بدیگری غرض ورزی نماید. هیچ فردی بر دیگری ارجحیت ندارد و نه هیچ فردی میتواند ادعا کند که پاداش او حق اوست.
اولین و آخرین در اجر عظیم و ابدی شریک خواهند بود و بهتر است که اولین با خوشحالی آخرین را خوش آمد بگوید. کسی که بر اجر دیگران غبطه خورده و رشک میورزد فراموش کرده است که خودش فقط با فیض نجات یافته است. تمثیل کارگران همه حسادتها و تردید ها را ملامت میکند. محبت در حقیقت به وجد میپردازد و هیچ مقایسه حسادت آمیزی را بر نمیتابد. کسیکه محبت دارد تنها دلربایی مسیح را با باطن ناقص خودش مقایسه میکند.
این تمثیل هشداری بتمام کارگران است — هر قدر خدماتشان طولانی باشد — هرقدر کار زیاد انجام دهند، بدون محبت به برادرانشان، بدون تواضع در برابر خدا باید بدانند که کارشان هیچ است. مذهبی برای به تخت نشاندن نفس وجود ندارد. کسیکه هدف وی متعالی کردن خویش است خود را از فیض تهی خواهد یافت که بتنهایی میتواند او را در خدمت به مسیح کارآمد و موثر بسازد. افراط در غرور و خودخواهی کار را معیوب میکند.
اجر ما برای طول مدت زمان کار نیست بلکه این میل و خواسته و صداقت در کار است که آنرا برای خدا مقبول میکند. برای خدمت باید نفس خود را تسلیم کنیم. کوچکترین وظیفه که در اخلاص و با زیر پا گذاردن نفس انجام شود خدا را بیشترخشنود میکند از بزرگترین کاری که با خودمحوری معیوب شده باشد. او چشم انتظار است تا ببیند که چقدر از روح مسیح را گرامی میداریم و چقدر شباهت مسیح در کارها آشکار میشود. او بیشتر محبت و وفاداری در کار را میبیند و نه مقدار و اندازه آنرا.
تنها وقتی که خودخواهی بمیرد، وقتی جدال بر سر برتری از ذهن دور شد و وقتی شکرگزاری قلبها را پر کند آنگاه محبت، زندگی را معطر میسازد — این تنها زمانی بوقوع میپیوندد که مسیح در جان ساکن شود و ما بعنوان کارگران همکار با خدا تشخیص داده شویم
در هر صورت کارگران حقیقی کار خود را جان کندن تلقی نمیکنند. آنان آماده اند تا نیروی خود را صرف کنند ولی با خوشرویی و با خوش قلبی. خوشی درخدا بواسطه عیسی مسیح ابراز شده است. خوشی آنان در مقابل مسیح قرار دارد-“عیسی فرمود خوراک من این است که خواست خدا را بجا آورم و کاری را که بعهده من گذاشته است انجام دهم”(یوحنا ۳۴:۴). آنان در همکاری با خداوند جلال هستند. این فکر به همه زحمتها آسودگی میبخشد، اراده را محکم میکند و به روح برای هر رخدادی قوت میبخشد. کاری که با قلب متواضع انجام شود با سهیم شدن در مصایب و رنجهای مسیح شریف گردیده، با همدردی های او سهیم شده و در کار او با وی همیاری میکند. آنان کمک میکنند تا خوشی او را جاری نموده و نام او ستایش و تمجید گردد.
این روح همه خدمات حقیقی برای خداست. بواسطه فقدان این روح بسیاری که اول هستند آخر میشوند. گرچه آنانیکه آخرین محسوب میشدند اولین خواهند شد.
بسیاری از افراد هستند که خود را به مسیح واگذار کرده اند، با اینحال فرصتی برای انجام یک کار بزرگ و یا از خودگذشتگی برای او اختصاص نمیدهند. لازم نیست که فرد جان خود را بخواهد از دست بدهد تا در نظر خدا بسیار مقبول واقع شود یا ممکن است مبشری نباشد که روزانه با خطر و مرگ دست و پنجه نرم میکند. بعبارتی دیگر نباید فکر کنیم که کار مبشر و مبلغ خیلی بالاتر از کار کوچکی است که ما انجام میدهیم زیرا قضاوت اصلی با خداست که به هر یک از ما توانایی خاصی بخشیده است. فرد مسیحی که در زندگی خصوصی هر روزه در وفاداری نسبت به مسیح نفس خویش را زیر پا میگذارد حد اقل کاری است که میتواند انجام دهد و آن کسیکه در خانه معرف صفات مسیح است — یک چنین فردی در دیدگاه خدا حتی ارزشمند تر از مبشرین خوشنام جهان و یا شهیدان است.
معیارهای سنجش خدا و انسان با هم بسیار متفاوت هستند. خداوند بسیاری از وسوسه ها را در قلب و در خانه میبیند که در برابر آن مقاومت میشود که حتی دوستان نزدیک هرگز آنرا نخواهند فهمید. خداوند تواضع جانها را بواسطه توبه خالصانه میبیند. او ازخود گذشتگی صمیمی برای خدمت خالصانه را با فروتنی مینگرد و اگر افکار شریرانه داشته باشیم و بخاطر آن افکار توبه کنیم آنگاه خداوند توبه خالصانه را میبیند. مسیح میبیند که شما با تمام دل و جان خود را وقف کار او کرده اید. او به ساعتهای سخت ستیز با نفس توجه کرده است — ستیزی که بر آن ظفر یافته ایم. همه اینها را خدا و فرشتگان میدانند. دفتر یادآوری در برابر او نوشته شده است، برای آنان که از خدا میترسند و به مسیح تفکر میکنند و در او تعمق میکنند.
نه در آموخته های ما، نه در پست و منصب ما و نه در اعداد و یا استعدادهای سپرده شده بما و نه در اراده انسان میتوان راز موفقیت را پیدا نمود. با حس عدم کارآیی، ما باید به مسیح بیندیشیم و بواسطه او که قوت همه توانائیهاست و اندیشه همه تفکر هاست، اراده و اطاعت، پی در پی پیروزی خواهند یافت.
و هر چند خدمت یا کار ما حقیر است، چنانچه با ایمان ساده از مسیح پیروی کنیم از اجر نومید نخواهیم . شد که حتی بزرگترین ها و خردمند ترینها آنرا نخواهند یافت و ضعیفترین و متواضع ترین ها ممکن است آن را بدست بیاورند. دروازه طلایی بهشت بروی خودخواهان و خود بزرگ بینان باز نخواهد شد. دروازه بهشت بروی کسانی که در روح مغرورند باز نخواهد شد. ولی دروازه ابدی با تماس لرزان یک کودک خردسال باز خواهد شد. اجر فیض کسانی را که در سادگی ایمان و محبت شکل گرفتند را مبارک خواهد گردانید
دیدگاه خود را بنویسید...
* برای فرستادن دیدگاه باید در سایت ثبت نام یا ورود کنید.