دیوار جدایی برداشته شد
این فصل بر اساس كتاب لوقا ۱۶: ۱۹ تا ۳۱ مدون گردیده است
در تمثیل مرد ثروتمند و ایلعاذر، مسیح نشان میدهد كه در این زندگی انسان سرنوشت اخروی خود را رقم میزند. درزمان آزمایش، فیض خدا به هر جانی عطا میگردد. ولی چنانچه انسان فرصتهای خود را در خوشگذرانی و خوداغنایی هدر دهد خود را از حیات ابدی محروم ساخته است. زمان دیگری برای آزمایش به آنان اعطا نخواهد گردید. آنان با انتخاب خود دیوار جدایی بین خدا و خود را برچیدند دیواری كه برچیدن آن ناممكن بنظر میرسید
این تمثیل قیاسی است بین ثروتمندی كه به خدا توكل و تعلق خاطری نداشت و فقیری كه تابع و مطیع خدا بود. مسیح نشان میدهد كه زمانی فرا خواهد رسید كه وضعیت دو گروه اجتماعی معكوس خواهد گردید. آنانیكه در این دنیای كامیابی ها فقیرند ولی با این حال به خدا توكل دارند و در رنج خود صبورند روزی به مقامی رفیع خواهند رسید فرا تر از كسانی كه اكنون در وضعیت عالی در جهان هستند ولیكن زندگی خود را به خدا نسپرده اند
مسیح گفت”مرد ثروتمندی بود كه جامه های نفیس و گرانبها میپوشید و هر روز به عیش و نوش و خوشگذرانی میپرداخت”. فقیری زخم آلود نیز بود بنام ایلعاذر كه او را جلو در خانه آن ثروتمند میگذاشتند”
مرد ثروتمند متعلق به گروهی نبود كه در حكایت قاضی بی انصاف معرفی گردید، آن كسی كه بی واهمه و آشكارا نسبت به خدا و انسان بی اعتنا و بی واهمه بود. او ادعا میكرد كه فرزند ابراهیم است. او با مرد فقیر با خشونت رفتار نكرد و یا اینكه از او بخواهد بخاطر وضعیت ناپسند و نا مطبوع از او دور شود. مرد ثروتمند با نشستن آن مرد فقیر و رنجور كه به درگاه خانه اش چشم انتظار می نشست مشكلی نداشت. ولی او با خودخواهی نسبت به برادر رنجور خود بی تفاوت بودهیچ مریضخانه ای نبود كه آن مریض بتواند در آنجا تحت مراقبت و درمان قرار بگیرد. رنجدیدگان و نیازمندان در معرض دید و توجه كسانی قرار میگرفتند كه خداوند به آنان دارایی و تمول را به امانت گذارده است تا شاید كه مورد عنایت و تفقد قرار گیرند. داستان گدا و ثروتمند چنین است. ایلعاذر شدیدا محتاج استعانت بود زیرا كه هیچ دوست و خانه و پول و یا غذایی نداشت. با این حال روزگار او در چنین وضعیتی باقیمانده بود در حالیكه توانگر اعیان نشین هر خواسته ای كه داشت برآورده میشد. آن فردی كه با وفور نعمت خود قادر بود تا همنوع خود را از رنج رهایی بخشد فقط برای خودش میزیست
در نزدیكی ما بسیاری از افراد هستند كه گرسنه، عریان و بی خانمان هستند. بی توجهی به كمك به این نیازمندان و رنجدیدگان در مقابل ما بار تقصیر و گناه را تحمیل میكند كه بهتر است روزی از مواجهه با آن هراس داشته باشیم. طمع و حرص یا همان پول پرستی بعنوان بت پرستی تقبیح شده است. همه افراط گریهای خودخواهانه در منظر خدا بزهكاری بشمار می آید
خداوند مرد ثروتمند را ناظر و مباشر اهداف و مقاصد خود كرده بود و وظیفه او بود تا به موردهایی مانند آن فقیر و بیمار رسیدگی كند. حكمی داده شده بود”پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما”(تثنیه ۶:۵).و”همسایه خود را چون جان خویش دوست بدارید”(لاویان ۱۹ : ۱۸). مرد توانگر یهودی بود و با فرمان خداوند آشنا بود. ولی او فراموش كرده بود كه مسئول و جوابگوی استفاده از اموال و امكاناتی بود كه به وی به امانت سپرده شده بود. بركات خدا به وفور به او ارزانی شده بود ولی او آن امكانات را خودخواهانه بكار میگرفت تا بخود عزت دهد نه اینكه موجب حرمت خالق خویش گردد. متناسب با وفور نعمتی كه داشت وظیفه او بود تا عطایای خود را برای كمك به اعتلای بشری بكار برد. این حكم خدا بود ولی مرد متمول به تعهد و التزام خود نسبت بخدا نمی اندیشید. او قرض میداد و بهره اش را نیز طلب مینمود ولیكن او بهره آنچه را كه خدا به او قرض داده بود را به خدا باز نمیگرداند. او فهم و استعداد داشت ولیكن آنها را ارتقاء و بهبود نداده بود. او بازخواست خدا را فراموش كرده بود و تمامی توان خویش را وقف عیش و عشرت كرده بود. او با تفریح و سرگرمی خود را محاط كرده بود و تمجیدات و تملقات دوستانش برای خوشگذرانیهای خودخواهانه بود. او چنان در جمع دوستانش مشغول شده بود كه حس مسئولیت در راستای همكاری و تعاون با خدا را در ترحم و بخشایش ازدست داده بود. او فرصت و مجال درك كلام خدا و عمل به تعالیم و تكالیف را داشت ولی خوشگذرانی در جمع چنان وقت او را اشغال كرده بود كه خدای ازلی را فراموش كرده بود
زمان تغییر وضعیت آن دو مرد فرا رسیده بود. مرد بینوا روز به روز رنج میكشید ولیكن با شكیبایی و در خاموشی آنرا تحمل میكرد. زمان سپری گردید و او مرد و دفن شد. هیچ كسی نبود تا برایش عزاداری كند ولی با تحمل رنج و عذاب شاهدی برای مسیح شد زیرا كه در محك ایمان بردباری كرده بود و با مرگش با فرشتگان به آغوش ابراهیم رفت. ایلعاذر معرف رنجدیدگان فقیری بود كه به مسیح ایمان داشتند. وقتی كه بر شیپور دمیده شود و همه كسانی كه در قبر آرمیده اند صدای مسیح را شنیده و به حضور وی بیایند اجر و پاداش خود را دریافت خواهند نمود زیرا كه ایمان به خدا تنها فرضیه و تئوری نبود بلكه یك واقعیت مسلم بود
“آن دولتمند نیز مرد و او را دفن كردند. پس چشمان خود را در عالم اموات گشوده خود را در عذاب یافت و ابراهیم را از دور و ایلعاذر را در آغوشش دید. آنگاه به آواز بلند گفت ای پدر من ابراهیم بر من ترحم فرما و ایلعاذر را بفرست تا سر انگشت خود را به آب تر ساخته زبان مرا خنك سازد زیرا در این آتش معذبم
در این حكایت سخن مسیح با كسانی بود كه فقط به فكر خود بودند... در میان بسیاری از افرادی كه سخنان مسیح را میشنیدند دكترین یا اصول تعلیمی حالت هوشیاری یا (عالم برزخ) كه حد فاصلی بین مرگ و قیام است را باور داشتند. مسیح تفكرات و نظرات آنان را میدانست . او حكایت خود را در قالبی مطرح نمود تا حقایق مهم را از طریق این عقاید متعصبانه تلقین كند. او آینه ای را در مقابل شنوندگان خویش قرار داد كه بواسطه آن بتوانند خود را در رابطه راستین خود با خدا ببینند. او عقاید متداول را برای انتقال نیت و مقصودی كه خواهان برجسته كردن آن برای همگان بود بكار برد — كه هیچ بشری با ثروت و دارایی خویش در نظر خدا ارزشمند نمیشود زیرا هر آنچه كه دارد فقط بعنوان امانت و قرضی است كه خدا به وی داده است. سوء استفاده از این هدایا او را در مكانی پست تر از فقیران و انسانهای مفلوك قرار میدهد كه خدا را دوست داشته و توكل به او دارند. مسیح میخواهد تا مخاطبین او درك كنند كه برای انسان امكان ندارد تا رستگاری جان را پس از مرگ بدست آورد.”ابراهیم گفت ای فرزند بخاطر آور كه تو در ایام زندگانی چیزهای نیكوی خود را یافتی و همچنین ایلعاذر چیزهای بد را لیكن او الحال در تسلی است و تو در عذاب. و علاوه بر این در میان ما و شما ورطه عظیمی است چنانچه آنانیكه میخواهند از اینجا به نزد شما عبور كنند نمیتوانند و نه نشینندگان آنجا نزد ما توانند گذشت”.از اینرو مسیح توضیح داد كه انتظار برای آزمونی دیگر نومیدانه است. این زندگی تنها زمانی است كه به بشر داده شده تا خود را برای جاودانگی و آخرت آماده سازد.
مرد دولتمند به ایده ای فكر میكرد كه او از ذریت و”فرزند ابراهیم”است و در رنج و محنت خود، ابراهیم را برای استمداد طلب كرده بود. او دعا كرد كه ای پدر من ابراهیم بر من ترحم فرما. او نزد خدا دعا نكرد بلكه ابراهیم را صدا زد. بدین گونه او نشان داد كه او ابراهیم را مافوق خدا قرار داده است و بدین خاطر او به ارتباط خود با ابراهیم برای نجات تكیه كرده بود. دزد مصلوب نزد مسیح دعا كرد: “ای عیسی وقتی به ملكوت خود رفتی مرا بیاد آور”(لوقا ۲۳ :۴۲). و بلافاصله پاسخ خود را شنید”همانا امروز به تو میگویم (همانگونه كه بر صلیب با رنج و تحقیرمصلوب میشوم) با من در فردوس خواهی بود”ولی مرد ثروتمند نزد ابراهیم دعا كرد و درخواست او اجابت نشد. مسیح صرفا متعالی گردید تا”پادشاه و نجات دهنده باشد و قوم اسرائیل فرصت داشته باشند كه توبه كنند و گناهانشان بخشیده شود”(اعمال ۴ :۱۲)
مرد توانگر زمان خود را برای خوشگذرانی سپری كرد و دیر شده بود تا برای آخرت خود توشه ای بیندوزد. او نابخردی خود را دید و به فكر برادرانش افتاد كه به راهی میروند كه رفته است زیرا زندگی آنان برای خشنودی خویش بود. پس او استدعا كرد و گفت”ای پدر بتو التماس دارم كه او را بخانه پدرم بفرستی. زیرا مرا پنج برادر است تا ایشان را آگاه سازد مبادا كه ایشان نیز به این مكان عذاب بیایند. ابراهیم وی را گفت موسی و انبیا را دارند سخن ایشان را بشنوند. گفت نه ای پدر ما ابراهیم لیكن اگر كسی از مردگان نزد ایشان برود توبه خواهند كرد. وی را گفت هر گاه موسی و انبیا را نشنوند اگر كسی از مردگان نیز برخیزد هدایت نخواهند پذیرفت”
وقتی كه مرد توانگر تقاضای شاهد و دلیلی برای برادرانش نمود او صریحا میگفت كه اگر این واقعیتها به آنان گفته نشود آنان ترغیب نخواهند شد. ادعای او ...گفته مرد ثروتمند به مثابه این بود كه : اگر مرا كاملا آگاه كرده بودید الان در اینجا نبودم. ابراهیم در پاسخ به چنین تقاضایی گفت كه به برادرانت به اندازه كافی هشدار داده شده بود. نور هدایت به آنان داده شده بود ولی آنان آنرا نمی دیدند. حقیقت به آنان ارائه شده بود ولی آنان گوش شنوا نداشتند
“وقتی مردم اورشلیم شنیدند كه عیسی آمده دسته دسته به دیدن او شتافتند. آنان در ضمن بسیار مایل بودند ایلعاذر را نیز كه او را زنده كرده بود ببینند. پس كاهنان اعظم تصمیم گرفتند ایلعاذر را هم بكشند زیرا بخاطر او بعضی از سران قوم یهود نیز ایمان آورده بودند كه عیسی همان مسیح است”(یوحنا ۹:۱۲_۱۱)
احكام و انبیا روشهایی بودند كه خدا برای نجات انسان تعیین نمود. مسیح گفت بگذارید تا آنان به این شواهد توجه و اعتنا كنند. اگر آنان در كلام وی به صدای خدا گوش ندهند اظهارات یك شاهد برخاسته از مرگ نیز مورد توجه و اعتنا قرار نخواهد گرفت
آنانیكه به موسی و انبیا توجه و اعتنا كردند به برهان و هدایتی بیشتر از خدا نیازی ندارند. ولی اگر انسان نور هدایت را انكار كند و ازقدرشناسی فرصتهایی كه به وی اعطا گردیده قصور ورزد او مرده گوش شنوا نخواهد داشت. آنان حتی با این قرائن نیز متقاعد نخواهند گردید برای اینكه آنانیكه احكام و انبیا را نپذیرفتند دلهای خویش را چنان سخت نمودند كه همه نورهای هدایت الهی را نخواهند پذیرفت
گفتگو بین ابراهیم و مرد توانگر بصورت تمثیلی و كنایه ای است. درسی كه باید از این حكایت آموخت این است كه به هر انسانی به اندازه كافی نور هدایت داده شده است برای ادای دینی كه از او خواسته شده است. مسئولیتهای انسان متناسب با فرصتها و امتیازاتی است كه بدو داده شده است. خداوند به هر كسی نور هدایت كافی و فیض بخشیده است تا به وظیفه ای كه خداوند به او محول نموده است عمل كند. چنانچه انسان به وظیفه خود در نوری كه به او نشان داده شده است عمل نكند نور عظیمتر تنها بد عهدی و مسامحه در بهبود بركت عطا شده را نمایان میسازد.” اگر در كارهای كوچك درستكار باشید در كارهای بزرگ نیز درستكار خواهید بود و اگر درامور جزیی نادرست باشید در انجام وظایف بزرگ نیز نادرست خواهید بود”(لوقا ۱۰:۱۶). آنانیكه از هدایت موسی و انبیا سر باز زدند و تقاضای معجزات شگفت انگیز كردند اگر خواسته آنان بر آورده شود نیز متقاعد نخواهند شد
حكایت مرد ثروتمند و ایلعاذر نشان میدهدكه چگونه این دو گروه اجتماعی دنیای نادیده را ارزیابی میكردند. ثروتمند بودن گناه نیست چنانچه ثروتها با بی انصافی و ظلم بدست نیامده باشند. مرد متمول بخاطر داشتن ثروت تقبیح نشده است ولی قباحت بر او خواهد بود چنانچه ثروتهای سپرده شده به وی را برای اغنای خود در راه خوشگذرانی هدر دهد. بسیار بهتر خواهد كه پول خویش را در راه خدا برای امور خیر استفاده كند
مرگ نمیتواند انسانهایی را فقیر كند كه خود را وقف جستجوی ثروتهای ابدی نموده اند.ولی مردی كه گنجها را برای نفس خود بیندوزد نمیتواند هیچ چیزی از آن را با خود به آسمان ببرد. او در طول زندگی ثابت كرده بود كه ناظری غیر قابل اعتماد و بی وفاست. در خلال زندگی او چیزهای خوبی داشت ولی فراموش كرده بود كه تعهد و التزامی نسبت به خدا دارد. او از حفظ گنجینه آسمانی قصور ورزیده بود
دولتمندی كه امتیازات زیادی داشت معرف كسی است كه بهتر بود تا عطایای خود را تقسیم كند. از اینرو كارهای او میتوانست به فراتراز اینها دست یافته و امتیازات روحانی متعالی تری را بارمغان آورد. این هدف رهایی است نه تنها برای محو كردن گناه بلكه برای باز پس دادن هدایای روحانی مفقود شده كه بخاطر گناهانی است كه قدرت روحانی را تحلیل داده است. پول نمیتواند به زندگی اخروی منتقل شود زیرا در آنجا به پول نیازی نیست ولی كردار نیك برای نجات جانها برای مسیح به بارگاه آسمانی منتقل خواهد شد. ولی آنانیكه با خودخواهی عطایای خدا را برای خودشان مصرف نمودند و نیازمندان همنوع خود را بدون هیچ كمكی و هیچ كاری برای پیشرفت دادن كار خدا در جهان رها كردند خالق خود را بی حرمت ساخته اند. سرقت از خدا در مقابل نامشان دردفاتر آسمانی نوشته شده است
مرد ثروتمند همه آن پولها را بدست آورده بود ولی او مالك ثروتهایی نبود كه حسابش را با خدا بتواند سر راست كند. او طوری زندگی كرد كه گوئی هر چه كه دارد متعلق به خود اوست. او از فراخوان خدا و درخواست های فقیر دردمند كوتاهی و قصور ورزیده بود. ولی در این امتداد فراخوانی خواهد بود كه نخواهد توانست از آن مسامحه و غفلت ورزد. با قدرتی كه او نمیتواند به آن اعتراض و یا در برابرآن مقاومت نماید. او محكوم گردیده تا از املاكی كه او نمیتواند بیش از این ناظر و مراقب آن باشد دست بكشد. مردی كه یكبار ثروتمند بود به تنگدستی نومیدانه ای افتاد. ردای عدالت مسیح كه در آسمان بافته شده بود نمیتواند او را بپوشاند. او كه یكبار ردای پادشاهی ارغوانی و زربفت را پوشیده به عریانی سقوط نمود. آزمون او به انتها رسید. او هیچ چیزی به این جهان نیاورد و هیچ چیزی را از این دنیا نمیتواند با خود ببرد
مسیح پرده را برداشت و این تصویر را در مقابل كاهنان — حاكمان — كاتبان و فریسیان قرار داد. به آن نگاه كنید. شمایی كه در كامیابی های جهان غنی هستید از نظر خدا ثروتمند نیستید. آیا به این تصویر نمی اندیشید؟ كه شما و ثروت شما درمیان مردم فقط ارزشمند است ولی در نظر خدا مكروه و پوچ است. مسیح میپرسد”چه فایده كه انسان تمام دنیا را ببرد ولی در عوض جانش را از دست بدهد؟ مگر چیزی با ارزشتر از جان او پیدا میشود؟”(مرقس ۳۶،۳۷:۸)
کاربرد برای قوم یهود
وقتیكه مسیح حكایت مرد ثروتمند و ایلعاذر را گفت بسیاری از قوم یهود بودند كه در شرایط رقت انگیز آن مرد ثروتمند بودند كه خیریات خدا را برای كامرانی خودخواهانه خود بكار میبردند. آنان خود را آماده میكردند تا این جمله را بشنوند”خدا تو را وزن كرده و تو را ناقص دیده است”(دانیال ۲۷:۵). مرد ثروتمند از هر گونه بركات دنیوی و الهی برخوردار شده بود ولی او از همیاری با خدا سرباز زد تا از این بركات برای خدا استفاده كند. قوم یهود نیز چنین بودند. خداوند یهودیان را امانت دار حقیقت مقدس ساخته بود. او آنان را بعنوان ناظرین فیض تعین كرده بود. آنان از مزایای دنیوی و روحانی برخوردار بودند و او آنان را فراخواند تا این بركات را به جهان توزیع كنند. در خصوص رفتار با برادرانی كه به تباهی افتاده بودند - غریبانی كه كنار درهایشان چشم انتظارنشسته بودند و فقیرانی كه در میانشان بودند دستور العمل خاصی به آنان داده شده بود. آنان نباید در طلب بدست آوردن هر چیزی برای سود خود میبودند بلكه برای بیاد آوردن كسانی كه نیازمندند تا با آنها به مشاركت بپردازند. و خدا وعده داده بود تا آنان را مطابق با اعمال محبت آمیز و ترحمانه آنان بركت دهد. ولی مانند مرد ثروتمند آنان دست یاری برای كمك ندادند تا ضروریات دنیوی و روحانی بشر ستمدیده را ترفیع نمایند. آنان پر از غرور بوده و خود را بعنوان امت برگزیده و محبوب خدا در نظر گرفته بودند. با این وجود نه خدمتی به خلق می كردند و نه عبادتی در حق خالق خویش روا میداشتند. آنان در واقع خود را فرزندان ابراهیم دانسته و به او توكل و وابستگی داشتند.” آنان با غرور گفتند كه ما از ذریت ابراهیم هستیم”(یوحنا ۸: ۳۳). وقتی كه بحران فرا رسید آشكار گردید كه آنان از خدا جدا شده اند و به ابراهیم متمسك شده بودند گویی كه ابراهیم خدا بود
مسیح اشتیاق داشت تا نور را در اذهان تاریك شده امت یهود بتاباند. او به ایشان گفت”اگر شما فرزندان ابراهیم بودید شما نیزاز رفتار خوب ابراهیم سرمشق میگرفتید. من حقایقی را كه از خدا شنیده ام به شما گفته ام با این حال شما میخواهید مرا بكشید. ابراهیم هرگز چنین كاری نمیكرد”(یوحنا ۳۹،۴۰:۸).
مسیح هیچ نشانی از تقوی و پرهیزگاری در نسل آنان ندید. او تعلیم داد كه پیوند روحانی جای خود را به رابطه طبیعی سپرده است. یهودیان ادعا كردند كه از اجداد ابراهیم هستند ولی با قصور از تعالیم ابراهیم ثابت كردند كه آنان فرزندان واقعی او و از ذریت او نیستند. تنها كسانیكه اثبات میكنند كه در روش روحانی در هماهنگی و همنوائی با ابراهیم هستند با اطاعت از ندای خدا بعنوان نسل حقیقی بشمار می آیند. گرچه فقیر در طبقه ای محسوب میشد كه با دیدگاه انسانی به عنوان رتبه پست و پائین به او نگاه میشد ولی مسیح او را به عنوان فردی كه ابراهیم او را به عنوان دوستی نزدیك و صمیمی به حساب می آورد تشخیص میداد.
مرد متمول اگرچه با همه نعمات زندگی احاطه شده بود ولی چنان نادان بود كه ابراهیم را در مقام خدا قرار داد. اگر او قدردان امتیارات عالی خود بود و اجازه داده بود تا روح خدا قلب و ذهن او را قالب بگیرد و فرم دهد او میتوانست وضعیت كاملا متفاوتی داشته باشد. و همچنین است در مورد قومی كه او معرف یا نماینده آنان بود. اگر آنان به فراخوان الهی پاسخ داده بودند آینده آنان بطور كلی متفاوت بود. آنان میتوانستند بصیرت روحانی حقیقی را بنمایش بگذارند. آنان استطاعت و توانایی داشتند كه خدا میتوانست آنرا به اندازه كافی افزایش دهد تا تمام جهان را از بركات منور سازد. ولی اكنون از تدبیر خدا جدا شده بودند به گونه ای كه زندگی آنان از مسیر درست منحرف شده بود. آنان به عنوان ناظران و مباشران خدا از كاربرد عطایای خود قصور ورزیدند كه مطابق با حقیقت و عدالت بود. ابدیت و آخرت در حساب آنان آورده نشده بود و نتیجه بدعهدی آنان تباهی را برای همه قوم به ارمغان آورده بود
مسیح میدانست كه در نابودی اورشلیم، یهودیان هشدار او را بیاد می آوردند. و اینچنین نیز بود. وقتیكه مصیبت بر اورشلیم نازل شد وقتی كه گرسنگی و انواع رنج بر مردم واقع گردید آنان كلام مسیح را بیاد آوردند و معنی این تمثیل را فهمیدند. آنان برای خدا اهتمام نورزیدند تا نور الهی را بر جهان بیفشانند و رنج و مصیبت را بر خود مستولی داشتند
روزهای آخر
صحنه های پایانی تاریخ زمین با خاتمه تاریخ زندگی مرد ثروتمند به تصویر كشیده شد. مرد توانگر ادعا كرد كه فرزند ابراهیم است ولی او از ابراهیم جدا شده بود با دیواری كه با خطا بین آنان ایجاد شده بود. ابراهیم خدا را با ایمان و فرمانبرداری خدمت نمود. ولی مرد ثروتمند نسبت به خدا بی فكر بود و از نیازهای بشر رنجدیده غافل شده بود. دیوار بزرگی كه بین او و ابراهیم ایجاد شده بود دیوار نافرمانی بود. امروز بسیاری از مردم هستند كه همین مسیر را دنبال میكنند. گرچه آنان عضو كلیسا هستند ولی قلب و روح آنان متبدل نشده است. آنان در امور كلیسا دخیل هستند. آنان ممكن است سرود مزمور را بخوانند”چنانكه آهو برای نهرهای آب اشتیاق دارد همچنان ای خدا جان من اشتیاق شدید برای تو دارد”(مزامیر ۱:۴۲). ولی آنان تایید میكنند كه بدنه كذاب كلیسا هستند. آنان در نظر خدا دیگر عادل نیستند و تفاوتی با گناهكار ندارند. جانی كه شور و اشتیاق لذات دنیوی دارد، ذهنی كه مملو از عشق بالندگی برای خودنمایی دارد نمیتواند خدا را خدمت كند. مانند مرد ثروتمند در تمثیل، این قبیل افراد تمایلی برای ستیز بر علیه هوسرانی و طمعكاری ندارند. او مشتاق برآورده ساختن هواهای نفسانی است.او فضاهای گنه آلود را انتخاب میكند. او ناگهان با مرگ ربوده میشود و با صفاتی كه در خلال زندگی اش در همكاری با نمایندگان و امور شیطانی شكل گرفت به قبر میرود. در قبر او قدرت انتخاب ندارد، چه خوب و چه بد، برای اینكه وقتی انسان بمیرد افكار او نیز میمیرد.(مزامیر ۱۴۶ :۶ ؛ جامعه ۶،۵:۹)
وقتی كه صدای خدا مرده را بیدار سازد او از قبر با همان عطش و علاقه ها بیرون می آید، همان دوست داشتن ها و همان دوست نداشتن ها كه در زمان زندگی آنها را گرامی داشت. خداوند معجزه ای نمیكند تا مجددا انسانی را خلق كند كه فرصت سوزی كند و امكانات عطا شده را به بطالت هدر دهد. او در خلال زندگی خویش در خدا هیچ لذتی نبرد و از خدماتش محظوظ نشد. صفات او در هماهنگی و توازن با خدا نبود و نمیتوانست با خانواده آسمانی به خوشی بسر برد.
امروزه در جهان طبقه ای وجود دارد كه (خودعدالت محور) هستند. آنان شكم پرست نیستند، آنان مشروبخوار نیستند، آنان كافر نیستند، بلكه خواهان زندگی برای خود هستند و نه برای خدا. خداوند جایی در اندیشه آنان ندارد بنابراین خود را در گروه و طبقه بی ایمانان قرار دادند. امكان ورود آنان به دروازه های شهر خدا وجود ندارد. آنان مستحق درخت حیات نیستند زیرا وقتیكه احكام خدا در برابرشان قرار گرفت آنان پاسخ منفی دادند. آنان در اینجا خدا را خدمت نكردند و احساس میكردند كه جاهای دیگر به ملكوت آسمان ارجحیت دارد.
آموختن مفاهیم مسیح دریافت فیض اوست كه همان ذات و صفات اوست. ولی كسانیكه قدر شناس نیستند و فرصتهای ارزشمند را بكار نمیبرند و شكرگزار برتری های مقدسی كه به آنان در زمین اعطا شد نیستند و شایسته مشاركت در وقف و امور خالص آسمانی نیستند. صفات آنان مطابق با الگوی الهی قالب گیری نشده است. آنان بواسطه كوتاهی و غفلت شكافی عمیق را ایجاد كرده اند كه نمیتوان برای ایجاد رابطه پلی ایجاد كرد. و از این رو بین آنان و عادلان دیواری بلند كشیده شده است.
دیدگاه خود را بنویسید...
* برای فرستادن دیدگاه باید در سایت ثبت نام یا ورود کنید.