یقینم ده ای خدا ، در یک خواب رویایی
نشانم ده آن منجی ، و آن دم مسیحایی
محتاجم به یاری ات ، آن صلیب رهایی
آتش روح القدست ، رهاندم ز تنهایی
من غریبم ای خدا ، ای مسیحا کجایی
هوشیارم کن مسیحا ، که توأم رهنمایی
خسته ام زین پُرسان ، زین چون و چرایی
تنها تویی مسیحا ، لایق آن تاج طلایی
مفلسم و درمانده ، بی هیچ شرم و ابایی
به لطف تو رِسَم من ، به نان و نوایی
من چون ذره ام و تو ، ستاره سهایی
برای نجات من تو شدی ، جان فدایی
جانم بی تو مسیح ، ندارد هیچ بهایی
من از جنس خاکم ، تو خودِ خدایی
من همانم که بی تو هستم در قعر چاهی
تو همانی که دادی برکت به نان و ماهی
تویی بلاگردانِ هر درد و هر بلایی
منم سرگردانِ هر ورد و هر دعایی
خداوند من مسیح ، بی هیچ فخر و ریایی
نیکو جایی دارد بر عرش کبریایی